Work

booklights
 
شهلا،
این شعر هرگز پایان نمی‌گیرد تا آن هنگام که راز تو سر به مُهر باقی بمانَد
این شعر هرگز پایان نمی‌گیرد، حتا اگر همین حالا روز قیامت بشود
تو خود قیامت کردی در قامت عشق
قامتت به دار شد در این دار و دیار
وقتی عشقت داوری شد.
دوربین لب‌هایت را شکار کرد،
وقتی از راه دور به ناصر گفتی: دوستت دارم وُ در دلت نجوا
«ای عاشق من، یادت هست می‌گفتی شهلا، من شه هستم و تو لا؟
آری عزیزم تو «شه» هستی و من «لا»
لا شدم لال نمی‌شوم، زبانم لال
من لا شدم، نیست نمی‌شوم،
لا شوم، نابود نمی‌شوم، نه نمی‌شوم،
نه” می‌گویم،
نه به تمام قاضی‌ها، قاضی القضات‌ها،
که آی همه‌ی مردم، من شهلا جاهد، متولد ایران، عاشق مردی شدم از تبار قهرمانان،
عاشق بودم، از سران و سلاطین نبودم،
سرم به دار شد، جانم به سر شد.
بشنوید صدایم را.
از یاد نبرید مرا،
مجسمه‌ام را بسازید برای آیندگان،
به فرزندان خود بگویید این است سرانجام عشق در این سرزمین،
«دار، دار، دار».
 
 
 
 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

en_USEnglish