روزنامه اعتماد به مناسبت چاپ کتاب «شاهزاده و گدا» مارک تواین در صفحه هنر و ادبیات خود مصاحبه ای با مریم رئیس دانا انجام داده است که با هم می خوانیم :
مریم رییس دانا مدرک لیسانس زبان فرانسه خود را در رشته مترجمی از دانشگاه آزاد تهران در سال ۱۳۷۶ دریافت کرده و از سال ۱۳۶۸ به عنوان نویسنده، شاعر، مترجم، منتقد و ژورنالیست در ادبیات ایران مشغول به فعالیت است. از اولین ترجمه های او دو نامه اداری از صادق هدایت است که برای اولین بار در کتابی با نام «نامه های صادق هدایت» منتشر شد. سه کتاب نخست رییس دانا به نامهای «نوشتههای فراموششده صادق هدایت»، «هدایت در بوته نقد و نظر» و «بررسی آثار و آرای هدایت» چاپ، و انتشار آنها با تأخیر چندساله انجام میشود. کتاب های دیگر او در حوزه های متفاوتی چون داستان کوتاه، شعر و ترجمه هستند. اولین مجموعه داستانش به نام «عبور» در سال ۱۳۸۲ خورشیدی به انتشار رسید، ولی از آن پس تاکنون در این حوزه یعنی داستان کوتاه موفق به انتشار داستان های خود در ایران نشده است. «زمان گمشده» کتاب دیگر اوست، ترجمه ای از شعرهای ژاک پره ور، شاعر فرانسوی، به همراه زندگینامه و شناخت نامه هنری و سیاسی شاعر. «متلک پتلک»، کتاب دیگر مریم رییس داناست در حوزه طنز که سال ۲۰۱۵ وبسایت آمازون امریکا آن را به چاپ رساند. سال ۱۳۹۷، دفتر شعر او به نام «سایه آسوریک» در ایران چاپ و منتشر شد. آخرین کتاب وی، ترجمه ای است از شاهزاده و گدا اثر مارک تواین که هفته گذشته به بازار کتاب آمد.
در سال ۱۳۸۳ دو داستان از مریم رییس دانا به نامهای «جزیرهای در دل تهران بزرگ» و «آواز آ» در دو بخش خصوصی «جایزه صادق هدایت» و «جشنواره داستان کوتاه اصفهان» به ترتیب جایزه اول و سوم را به دست آوردند؛ ولی متأسفانه تا امروز یعنی بعد از گذشت شانزده سال داستان «جزیره …» هنوز موفق به کسب مجوز برای نشر در ایران نشده است.
رییس دانا تجربه دو مهاجرت را در زندگی خود دارد، سال ۱۳۸۵ از تهران به پاریس، فرانسه، و سال ۱۳۸۹ از پاریس به کالیفرنیا، ایالات متحده.
ـ ما در کتاب متلک وپتلک شاهد یک نوع طنز ظریف هستیم، برعکس دفتر شعر سایه آسوریک. خواستگاه این خشم وخنده از کجاست؟
ـ قبلاً هم در مصاحبه ای گفته بودم که هدف طنز روشنگری است، شیوه اش انتقاد و زبانش شوخی، به امید ساختن و بهتر شدن. هر نویسنده ای که طنز را انتخاب می کند خودآگاه و ناخودآگاهش حتماً اصرار به نقد دارد. در دفتر شعر، نیز من این نگاه را دارم؛ یعنی نگاه انتقادی و اعتراضی به رویدادهای خشن و ناپسند اطرافم. درضمن باید اضافه کنم خب هنرمند که در خلا زندگی نمی کند. او متأثر از رخدادهای پیرامونش می نویسد. من که نمیتوانم به خودم بگویم خب حالا بنشین پشت میزت و یک شعر عاشقانه بنویس، باید عشق را ببینم تا آن را بنویسم. ما هر لحظه زیر بمباران اخبار دهشتناک هستیم، همین ها می شود بستری برای سرودن شعر یا تولید آثار دیگر. در متلک پتلک هم این خط سیر وجود دارد ولی به فراخور سبک از تلخی زبان کاسته شده و شیطنت به جوهره کار وارد شده است. اگر مجموعه داستان های جدیدم امکان انتشار در ایران داشتند ملاحظه می کردید که رگه های طنز در آن داستان ها نیز مشهود هستند. به طور کلی فکر می کنم یکی از ویژگی های ادبیات عصر ما بهره مندی از طنز هم می تواند باشد.
ـ با توجه به جواب شما آیا می توانیم بگوییم بخشی از شعرهای شما سیاسی است؟
ـ به هیچ وجه. شعرهای من سیاسی نیستند. تفاوت است بین شعر سیاسی و شعری که سویه نقد و اعتراض دارد، شعرهای من در گروه دوم قرار می گیرند. مگر شعرهای فروغ نقد وضعیت جامعه نبود و نیست؟ آیا شعر فروغ سیاسی است؟ وقتی می گوید «این زمان خسته مسلول». این زمان خسته مسلول کماکان ادامه دارد، و من ِ شاعر که نبضم با نفس های زمانه می زند شعرهایم نیز صدای آلام زمانه است. من فکر می کنم شعر سیاسی شعاری بیش نیست، اما شعری که توان متعهد کردن داشته باشد شعر است.
ـ درست می فرمایید شعر سیاسی وانتقادی دو گونه شعر متفاوت هستند. روزی از شمس لنگرودی سوال کردم که آیا شعر (ندا) سیاسی است یا اعتراضی، انتقادی، و ایشان گفتند شعر ندا صد در صد سیاسی است. حالا از نظر شما شعر شهلا که در سایه آسوریک آمده سیاسی است یا اعتراضی و چرا؟ هر چند دو حادثه متفاوت برای این دو زن رخ داد.
ـ اگر منظور از شعر سیاسی، شعرهایی باشند که بر اساس نوعی از ایدئولوژی سروده می شوند به منظور تهییج و ایجاد خیزش در توده ها، خب شعر من این خاصیت را ندارد. چون یکی از هدفهای من چه در شعرهایم و چه داستان هایم حفظ سویه انتقادی و اعتراضی است. اگر اثری ادبی از روی آرمان و ایدئولوژی سروده شود تبدیل به شعار میشود. کم نبوده و نیستند شاعران و نویسندگانی که استعداد و خلاقیت خود را صرف آرمان و ایدئولوژی خود کردند و متاسفانه سهم بسیار اندک و محدودی از ایشان در گستره ادبیات جهان باقی مانده است. حال اگر شعری بتواند ضمن ارایه ایدئولوژی خود قابلیت جاری شدن میان قلب مردم را پیدا کند کار خودش را انجام داده است، اما به هر حال، در پاسخ به پرسش شما و شعر شهلا باید بگویم که این شعر نقد آسیبشناسی اجتماعی است. چرا زنی به این ورطه هولناک می افتد؟ چرا عشق که باید در زندگی حس آزادی و رهایی به همراه داشته باشد میشود طناب مرگی به دور گردن زن؟ و اصولاً چرا اجتماع امکان قانونی برای مرد فراهم می کند تا با تصمیم های نابخردانه اش عواقب دهشتناکی را برای انسان به بار آورد؟
ـ از لحاظ نشانه شناسی، آیا نیاز به علامت تعجب در شعر «سکوت پرنده» بود؟
می بینمت، پرنده
در ژرفای خود
پر می کشی!
بی جهت
بی گفت و گو
و در سکوت درخت
شنیده می شوی
ـ در ادبیات فارسی نوعی از آرایه ادبی وجود دارد به نام تناقضنما، تضاد یا پارادوکس و آن آوردن دو واژه یا دو معنی در یک بافت و ترکیب است که به ظاهر متناقض و متضاد به نظر میرسند، به عنوان مثال در این بیت از حافظ، « در خلاف آمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم». کسب جمعیت خاطر کردن از یک چیز پریشان و آشفته که بسیار متناقض و تصویری بی نهایت زیبا را نشان می دهد. در شعر من نیز کلمه های متضاد سکوت و شنیدن، و همین طور پر کشیدن (پرواز) و ژرفا کنار هم قرار گرفته اند. از این رو راوی یا گوینده شعر از این اتفاق بسیار متعجب شده است که چه گونه پرنده ای می تواند به ژرفای خود به درون خود پرواز کند؟ حال، سؤال شما این است که چرا در شعر از علامت تعجب استفاده کرده ام؟ خب در شعر فارسی شاید چندان استفاده از علایم نگارشی مرسوم نبوده ولی من فکر می کنم همان طور که شناسنامه شعر امروز با مضامین همین عصر مُهر خورده است، چرا علایم نگارشی در شعر سایه نزند؟ بهررو این علایم درواقع و اساساً از غرب وارد ادبیات فارسی شده اند، و امروز هم بیش از پیش در شعر مورد استفاده قرار می گیرند. اخوان ثالث، شاملو، رویایی و … نیز در شعرهایشان از آن استفاده کرده اند، همان طور که جبران خلیل جبران، ژاک پره ور و شاعران دیگر غربی. مگر نه این که شعر هم مانند داستان راوی و گوینده ای دارد، پس این راوی حق دارد تعجب کند، بخندد، شوخی کند، احساس ملال کند یا … و این علایم می توانند از نظر بصری هم زیر چشم خواننده تأیید معنای شعر باشند. علامت تعجب پر از احساس است و خیلی چیزها را روشن می کند، می تواند خطابی باشد، تاکید باشد، تعجب، طنز، تحسین و حیرت هم باشد.
ـ دربارهی شعرهایتان، گویا ویژگی زنانه در آنها خیلی بارز است؟
ـ بیش از پنجاه سال پیش ایرج گرگین پرسش مشابهی از فروغ می کند، و او جواب می دهد «اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است… اما اگر پای سنجش ارزش های هنری پیش بیاید فکر می کنم دیگر جنسیت نمی تواند مطرح باشد. و اصلا مطرح کردن این قضیه درست نیست چون آن چه مطرح است این که آدم جنبه های مثبت وجود خودش را طوری پرورش بدهد که به حدی از ارزش های انسانی برسد. اصل کار شعر بودن است و نه زن یا مرد بودن.»
ـ شما هم ایران کتاب چاپ کرده اید و هم خارج. چه تفاوت یا اشتراکی بین شاعران ایرانی وخارج می بینید؟ و وضعیت نشر کتاب بین ایران وخارج چگونه است؟
ـ سؤال شما را در مورد انتشار چاپ کتاب در خارج از کشور و ربط آن با مقایسه میان شاعران ایرانی داخل و خارج کشور نمی فهمم. چرا چنین مقایسه ای در ذهن شما شکل گرفته است؟ شاعر همه جا شاعر است، وطنش زبان اوست. از دیدگاه من واقعاً فرقی نمی کند شاعر در چه جغرافیایی زندگی کند، مادامی که ادبیات قلمرو آفرینش او باشد و اثرش اصالت داشته باشد. ولی اگر احیاناً پرسش شما مربوط بشود به ارزش و تأثیرگذاری ادبیات فارسی در خارج از ایران، هنوز زمان آن فرا نرسیده که بتوان نظری دقیق در این مورد داد، گرچه هر روز حداقل یک کتاب ایرانی در لس آنجلس منتشر می شود، و به شکل متناوب خبر انتشار کتابهای فارسی زبان در بیرون از مرزهای ایران به گوشمان میرسد و به اینها باید اضافه کنم انتشار ده ها نشریه ماهانه، فصلنامه، گاهنامه چه به شکل کاغذی و چه به صورت مجازی در وبسایت ها. تولیدات ادبی بسیار زیاد هستند ولی شناسایی حضور ادبیات فارسی در پیکره جهان ادبیات بسیار زود است.
و اما بخش نخست پرسش شما درباره انتشار کتابم در خارج از کشور، من کتابم را به کمک وبسایت آمازون منتشر کردم. وبسایت آمازون این قابلیت را دارد که میتوان علاوه بر خرید و فروش کالاهای گوناگون، کتاب را نیز به هر زبانی منتشر، چاپ و پخش کند، بدون صرف حتا یک دلار، فقط باید مهارت تکنیکی داشت، البته این موضوع مربوط می شود به قبل از ماجرای تحریم ها. در حال حاضر گویا زبان فارسی نیز تحریم شده است، چون انتشار کتاب روی آمازون تا جایی که بنده اطلاع دارم دیگر مقدور نیست و توجیه شان هم این است که زبان فارسی توجیه اقتصادی ندارد. من واقعاً اطلاع ندارم این حرف چه قدر ریشه در واقعیت دارد. بهررو من تجربه بسیار لذتبخشی با آمازون داشتم. بدون تلف شدن وقت، بدون نگرانی از ممیزی کتابم را منتشر کردم و بعد سلسله نشست ها و رونمایی های کتابم در امریکا و اروپا که به فروش کتابم کمک کرد. امیدوارم زبان فارسی از تحریم خارج شود و نویسنده فارسی زبان بتواند کتابش را بی دغدغه به نشر و چاپ برساند.
درخصوص بخش پایانی پرسش شما، یعنی تفاوت انتشار کتاب در ایران و خارج، تقریباً همان اشکالاتی که برای انتشار کتاب در ایران هست ازجمله قرارداد ناشر با مولف که چندان عادلانه نیست با ناشران ایرانی خارج از کشور نیز شوربختانه همین مشکلات وجود دارد، از این رو من هنوز به امضای چنین قراردادهایی تن نداده ام. مشکل دیگر این که در بسیاری اوقات، رفتارشان با کتاب مثل یک بچه سرراهی است، به این معنی که پس از چاپ کتاب هیچ گونه حمایت یا معرفی از سوی ناشر در مطبوعات و رسانه ها دیده نمیشود و این نقطه ضعف بسیار جبران ناپذیری است برای نویسنده. یک ناشر حرفه ای پشت کتاب و نویسنده می ایستد و آن را تبلیغ و معرفی می کند تا کتاب به دست مخاطب برسد و ارتباط فرهنگی میان نویسنده و مردم برقرار شود.
ـ این روزها با توجه به قرنطینه خانگی به خاطر کرونا مشغول نوشتن هستید یا نه؟
ـ بله، من تقریباً از همان روزهای اول اعلام قرنطینه مشغول به کار جدیدی شدم. حدود نُه ماه می شود که مشغول ترجمهٔ یکی از آثار ادبیات کلاسیک، یکی از رمانهای مارک تواین نویسنده امریکایی، به نام شاهزاده و گدا هستم. ماه گذشته کار ترجمه به پایان رسید و اکنون در حال ویرایش و نیز نوشتن مقدمه ای بر آن هستم. در دوران کودکی فکر می کنم انیمیشن آن را دیده بودم ولی هیچ فکر نمی کردم چنین نثر سخت و کلمه های دشواری داشته باشد. داستان این قصه از نظر تاریخی بازمی گردد به قرن شانزدهم انگلستان، یعنی اواخر قرون وسطا. نویسنده گرچه یک رمان در نوع سرگرمی نوشته ولی ژانر واقعگرایانه و تاریخی آن اشاره به پادشاهی ادوارد ششم پسر هانری هشتم دارد که در ده سالگی به پادشاهی رسید. زندگی این کودک (پادشاه) مرا به یاد احمدشاه قاجار می اندازد که در یازده سالگی به پادشاهی رسید، چند صباحی سلطنت کرد و بعد در سنین جوانی هم درگذشت، چنین سرانجامی برای پادشاه ادوارد ششم نیز در انگلستان رقم خورده است. رویدادهای این کتاب گرچه از نگاه طنازانه مارک تواین روایت می شوند ولی ریشه در تاریخ قدر قدرت امپراطوری انگلستان دارد و تصویرگری ناب و دقیقی دارد بر تسلط بدون شرط شاه – خدا بر تمام آحاد جامعه، حضور خانمان برانداز جادو و خرافات حتا بر سیستم قضایی کشور، فساد میان سیاستمردان و ردههای بالای حکومت، ظلم به طبقه فرودست جامعه، آیین های مبتذل درباری و بسیاری جنبه های ظریف دیگر.
ـ چرا گفتید ترجمه آن کار دشواری بود؟
ـ چون گرچه این رمان از دربار انگلستان می گوید و در ایران نیز سیستم شاهنشاهی وجود داشته است، ولی به دلیل تفاوت فرهنگی و مذهبی در دو کشور یافتن معادل های مناسب برای شغل های درباری بریتانیا در آن زمان کاری است بی اندازه سخت، مثل کشف واحهای در شوره زار، از این رو کتاب حدود صد پاورقی دارد. شغل هایی که صدها سال است دیگر وجود خارجی ندارند و از هر ۲۰۰ انگلیسی و امریکایی نمی دانند اصلاً این مشاغل چه معانی دارند. بی جهت نیست برای این کتاب دیکشنری مخصوصی تهیه شده است و کتاب های متعددی درباره اش نوشته شده تا رمزگشایی شود. دوستی که در معادلیابی این مشاغل به من کمک سخاوتمندانه ای میکرد به شوخی و به واقع می گفت این ترجمه از انگلیسی به فارسی نیست بلکه از هیرگلیف به فارسی است. به مورد دیگری که می توانم درمورد سختی کار اشاره کنم استفاده مارک تواین از کلمه های آرکاییک و قرون وسطایی در سراسر رمان است. در پایان کتاب برخی از این واژگان را برای علاقمندان در صفحه ای مجزا نوشته ام.
ـ به عنوان آخرین سؤال مهاجرت شما چه تاثیری بر شعر وداستان شما گذاشته اگر بخواهید در قالب ادبیات مهاجرت بفرمایید ؟
ـ کامپیوتر را که باز می کنم ویندوز صفحه های متعددی را برابر دیدگانم به نمایش میگذارد. کلمه مهاجرت نیز پنجرههایی هستند که یکی پس از دیگری در ذهنم گشوده میشوند: پرواز پرندگان مهاجر بر سینه آسمان، سفر اودیسه در اسطوره، نویسندگان روسی دور از اتحاد جماهیر شوروی، نقاشان اروپایی در ایالات متحده در دوران جنگ دوم، رفتن مولانا از بلخ به قونیه، و آن بزرگ ترین هجرت تاریخ از مکه به مدینه. خیلی پیچیده است که من خودم از تأثیر مهاجرت بر آثارم نظری دهم ولی می توانم تا حدودی بگویم هجرت چه تاثیری بر خودم گذاشته است. اگر هدف از آمدن به این دنیا و رفتن از آن رشد و تکامل ما باشد، تلاش کرده ام معاشری برای تشنگی های روحم بیابم با نگاه به درخت، به ریشه هایش، و ریشه های خودم که در من است و در ذهن من، از جایی که آمده ام، و غذای این ذهن و جان چیزی نیست جز ادبیات جهان.