Work

امپرسیونیسم در داستان «نقطهٔ روز» نوشته «مریم رئیس‌دانا»

 مرال دهقانی

 آن روز می شویم ز سرگشتگی خلاص

کانجام ما به نقطه آغاز می رسد

داستانِ «نقطهٔ روز»، به آرامی و آهستگی، همان‌طور که ادعا می‌کند، به سمت موضوعی چالش‌برانگیز پیش می‌رود. موضوعی که وجه برجسته داستان است.

تاکنون نویسندگان فارسی‌زبانِ انگشت‌شماری با محوریت یا تضمین این موضوع آثاری ارائه داده اند که جا دارد جسارت نویسنده داستان «نقطهٔ روز» را بستاییم.

نویسنده ضمن ایجاد مقدمات کافی برای بازکردن گرهٔ داستان یعنی دلیل رفتنِ «ونسان»، که معشوق (شریک عاطفی) راوی است و سیزده ماه پیش او را ترک کرده، فرایند شکل‌گیری رابطه را در گذر زمان به چالش می‌کشد. نویسنده نگاهی پرسش‌گر به دنیای مدرن، پیشرفت‌های تکنولوژیک و البته روابط انسانی دارد. روابطی که به‌خوشی آغاز می‌شوند و سریع پیش می‌روند و زود به نقطه پایان می‌رسند. گویا روابط انسانی همگام و همراه با تکنولوژی دچار تغییر و دگردیسی شده است.

در زمانه ماهواره و اینترنت و نسل پنجم تلفن‌های همراه، که سرعت، معیارِ ارزش‌ و سنجش تکنولوژی است، راوی سیزده ماه است با خود در کشمکش است تا جواب سؤالش را پیدا کند. راوی شک می‌کند که شاید تسلیم سرعت زمانه شده و در رابطه‌اش با ونسان سریع پیش رفته است.

بارش باران، مرد بارانی پوش در شعر ژاک پره‌وِر، محله “Point du Jour” پاریس، تماشای خیابان‌ها و خانه‌‌ها از پشت شیشه باران‌گرفته همراه با حرکت ریتمیک برف‌پاک‌کن شیشه ماشین و محو شدن رنگ‌ها، مثل قهوه سیاه و سفید راوی، تصویری امپرسیونیستی از دنیای پیرامون او ترسیم می‌کند. دنیایی که در آن، خطوط مشخص و برجسته به عنوان مرز، دیگر جایی ندارند. در این دنیا، بسان نقاشی‌های امپرسیونیستی که رنگ‌ها در هم فرومی‌روند تا تصویری نقش بندد، تعاریف‌ واحد و مشخص به تدریج محو شده و جای خود را به نسبیتی فراگیر داده‌اند.

راوی داستان بیش از یک سال انتظارمی‌کشد، همه جا به‌دنبال ونسان می‌گردد، خود را قضاوت می‌کند، و در پایان به همان نسبیتی می‌رسد که ونسان بارها به آن اشاره کرده و راوی بی‌توجه از کنار آن عبور کرده بود.

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

en_USEnglish