علیرضا پیروزان
«عبور» مجموعه سیزده داستان مریم رئیس دانا است که فروردین ماه امسال توسط «موسسه انتشارات نگاه» به بازار کتاب عرضه شد. مریم رئیس دانا که پیش از این او را به فعالیت های روزنامه نگاری می شناختیم، اکنون بر آن است تا با ارائه داستان های این مجموعه، حضور خود را در عرصه داستان نویسی ایران تثبیت نماید.
داستان های مجموعه «عبور» که بخش دوم آن ـ امیدواری ـ در حال و هوایی خیال انگیز و متفاوت با داستان های منتشر شده در این روزها به سر می برد، بیشتر حول محور سرگردانی و تنهایی انسان های روزگار ما می گذرد: انسان هایی با زندگی های نانوشته و منتشر نشده، که اکنون در این داستان هویت ناشناخته و اندیشه سرگردان خود را برای ما باز می نمایند.
رئیس دانا برای شناخت هر چه بیشتر و نفوذ به ژرفای شخصیت های خود از شگردهای گوناگونی بهره گرفته که برخی از این شگردها می تواند ما را از مرز ادبیات خلاقه فراتر برد. مسلماً به این داستان ها تنها به دید این که داستان هایی زنانه هستند و بیشتر به احساسات و عواطف زنان می پردازند نباید نگاه کرد. داستان های این مجموعه ما را به آن سوی دیگر زندگی عادی و روزمره مان نزدیک می کند و این درست همان نقطه ای است که داستان از آنجا آغاز می شود و گسترش می یابد: جایی که زندگی یکنواخت و روزمره ما به هم می ریزد و بدل به کابوس هولناکی می شود که سایه اش سراسر زندگی مان را می پوشاند. آن گاه نیاز به آن داریم که هویت خودمان را بیشتر و بهتر بازشناسیم. کابوسی که خط پایانی برای آن مشخص نیست و ما را در عدم قطعیت متن نگاه می دارد و این تعلیق و عدم قطعیت در داستان های این مجموعه گه گاه نمودی بارز و چشمگیر پیدا می کند. داستان های بخش دوم این کتاب ـ امیدواری ـ درونمایه ای این چنینی دارند و درک و تعمق ما را نسبت به ذهن پیچیده و خیال انگیز انسان افزایش می دهد.
در داستان «کابوس» که نخستین داستان این مجموعه نیز است، با فضایی افسانه ای و رازآمیز روبه رو هستیم. همچنین در این داستان از شگرد جابه جایی پرسوناژها نیز بهره گرفته شده است. دومین داستان این مجموعه که «بهار سرد» نام دارد نیز از فضایی کافکاوار برخوردار است. حادثه با سر و صدای کلاغ ها که اخطاری شوم است آغاز می شود و سپس این غرابت و هراس در سطح داستان گسترش می یابد. اشاره به فروش ماهی های سیاه به جای ماهی های سرخ، از همین دست است. همچنین مرغ عشق سبز خانه این دختر به پرنده ای سیاه مبدل می شود و می میرد. در شهر هم کارگرانی موظف به رنگ کردن گل ها و درختان شده اند تا مردم شهر نفهمند که امسال از آمدن بهار و رویش جوانه ها خبری نخواهد بود. «انار و کافور» نیز در چنین ساختاری از تجربه مرگ راوی به چشم خود سخن می گوید.
گروه دوم داستان های این مجموعه سه داستان «منتظر»، «قسمت ازلی» و «همسترها» است که در این داستان ها به روابط خانوادگی و اجتماعی و مشکلات زندگی زناشویی پرداخته می شود. به عبارت دیگر، این سه داستان حال و هوایی متفاوت با سه داستان آغازین این مجموعه دارند. در این سه داستان، توان دیالوگ نویسی و پرداخت به جزییات و دقایق امور زندگی های شخصی و درونی مردم جامعه آزموده می شود و موفق هم هست. همچنین فضای این داستان ها برای همگان آشنا و ملموس است و از غرایب سه داستان نخستین مجموعه هیچ نشانی در آنها دیده نمی شود. در بخش دوم این کتاب ـ داستان های «امیدواری» ـ بار دیگر وارد فضاهای خیالی و وهمی می شویم. فضاهایی که برخاسته از کابوس های ژرفنای ذهن پیچیده ماست. در داستان «دست»، دستی آهنین دست واقعی تن راوی را از بازو جدا می کند. در «پشه های سبز» با نوع روایت های نوین داستان نویسی روبه رو هستیم.
در این داستان که از لحاظ درونمایه نوع پیچیده تر و گسترش یافته «بهار سرد» به حساب می آید، پشه های ریز سبز رنگ تمام شهر را به تصرف خود در می آورند. در این داستان نیز نگاه انسان های پیرامون سرد، بیگانه و پر از شرارت است. در داستان «دیو» با نوع امروزی شده افسانه های کهن روبه روییم (تلفیقی از دو سطح افسانه و باورهای انسان امروزی) و در «کودک زخمی» و «عشق من زمین»، داستان های بخش «امیداری» در فرآیندی نزولی خاتمه می یابند. در توضیح بیشتر این مسئله باید گفت که پنج داستان بخش «امیدواری» از لحاظ مضمونی ـ ساختاری به صورت زنجیره وار به هم مرتبط هستند. از نخستین داستان این بخش ـ دست ـ حرکت آغاز می شود و با ضرباهنگی نسبتاً شتابان داستان ها به نقطه مرکزی یا اوج خود در داستان «دیو» می رسند و پس از آن جریان حرکت داستان ها کاهش می یابد و داستان های «امیدواری» با داستان «عشق من زمین» حسن ختام پیدا می کند. واپسین داستان این بخش با شعر «افق روشن» احمد شاملو پایان می پذیرد: «روزی که کمترین سرود، بوسه است.» در واقع رئیس دانا یکی از اصلی ترین و ابتدایی ترین مولفه های داستان کلاسیک را برای چند داستان خود در نظر گرفته که از این بابت جالب توجه است. پس از داستان های امیدواری، بار دیگر داستان های مجموعه به روال عادی خود باز می گردد. داستان عبور که نام مجموعه از آن گرفته شده و جزو بهترین داستان های این مجموعه نیز است، به روح عصیانگر و غریزه سرکش انسانی می پردازد که خویشتن خود را رها از تمامی قید و بندها می طلبد. همچنین اوج تاکید رئیس دانا بر «زمان گذرنده» و مسئله نسبیت زمان یا حتی نوعی از زمان درونی -Inner Time- در این مجموعه، در خود داستان عبور غلظت بیشتری پیدا می کند. نثر این داستان ها ساده و روان و به دور از پیچیدگی های زبانی است و از این بابت قابل تقدیر. این نثر خوانش داستان ها را برای خواننده بسیار آسان می کند تا بدون ایجاد وقفه ای در خوانش متن، بتواند به طور عمیق تر و ملموس تر ذهنش را با درونمایه این داستان ها درگیر نماید.
http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/820224/world/litew.htm#s8460