Work

5

آداب بی قراری، نوشته‌ی یعقوب یادعلی، تلاشی است؛ برای ارائه یک دیوانگی زیبا با روایتی فارغ از هر قطعیتی که اگر می‌توانست به تمامی ازعهده‌ی آن برآید، هویت تازه‌ای از انسان را به جهان ادبیات معرفی می‌کرد.

نگاه هستی شناسانه‌ی نویسنده در این کتاب و فرارفتن او از ادبیات جامعه گرا، در کنار آثار معدود نویسندگان دیگر این سال‌ها، نویدبخش حرکت گام به گام نویسنده‌ی ایرانی ست به سوی ادبیات‌ متعالی.

در آداب بی‌قراری هرچند از تعهدات اجتماعی نویسندگان پیشین اثری نیست؛ ولی لابه‌لای سطرها، می‌توان حساسیت ِ نویسنده را نسبت به پدیده‌های سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی پیرامونش احساس کرد، حساسیتی که هوشمندانه تبدیل به هدف نمی‌شود. یعقوب یادعلی می‌کوشد، وزنه‌ی سنگین‌تری بردارد، وزنه‌ای هم‌اندازه با تفکر در رمان‌های غربی.

پرهیز نویسنده از استفاده‌ی مضامین تکراری و بازی‌های سطحی زبانی (که این روزها از فرط تکرار ملال‌آور شده‌اند)، نشان دیگری است از دیگرگونه بودن نگاه یعقوب یادعلی به رویدادهای پیچیده و بنیادین اجتماعی و شاید به همین خاطر بتوان گفت این اثر خلاقانه علاوه بر برخورداری از زیبایی‌شناسی‌های ادبی ـ هنری، روان‌شناسی این دوره‌ی جامعه‌ی خود نیز هست.

آداب بی‌قراری کوششی است بر بیان ِ نهیلیسم انسان که مجموعه عواملی چون عنصرِ طاقت‌فرسای ِ روزمرگی، محیط نامطلوب اجتماعی (کار و اداره)، گرفتار شدن در عشقی ممنوعه، حضور همسری در پاره‌ای موارد با شخصیت بازدارنده، مهندس کامران خسروی ـ نیمه قهرمان ـ داستان را در آداب بی‌قراری به عصیان و انجام عمل قتل می‌کشاند. شباهتی ظریف باشخصیت اول رمان بیگانه اثر آلبرکامو. مهندس کامران باوجود داشتن همه‌چیزـ یعنی همه‌ی آن چیزهایی که دیگران در یک زندگی عادی دارند ـ با جهان پیرامونش احساس بیگانگی می‌کند، به پوچی رسیده است و با هستی خود مشکل پیداکرده. مهندس کامران، با کشتن و سوزاندن ـ گلشاه ـ کارگر افغانی ِ هم قد و اندازه‌ی خود، قصد ترک زندگی گذشته و یافتن هویت و زندگی تازه‌ای در شهری جدید دارد.

کتاب در سه بخش شکل‌گرفته است: 1 ـ هست و نیست در یک قسمت. 2 ـ تکبال در پنج قسمت. 3 ـ پا به پا در یک قسمت. به‌این‌ترتیب بنای ساختاری بخش یک و سه مشابه یکدیگر است جز این‌که با پایان گرفتن رمان در بخش سوم و دادن نشانه‌هایی از حضور شخصیت‌های بخش نخست، قطعیت همه‌چیز، ازجمله قتل گلشاه، به‌طور کل مورد تردید قرار می‌گیرد.

با هست و نیست (بخش اول کتاب) در جریان ِ هست و نیست ِ زندگی ِ عادی ِ کامران خسروی، نیمه ـ قهرمان ِداستان، قرار می‌گیریم: شغل، روابط اجتماعی، روابط خانوادگی و عشق به زنی روستایی به نام تاجماه. هست و نیست هرچند نمایش زندگی عادی ِ نیمه قهرمان داستان است، شروعش؛ اما اصلن عادی نیست: «خیلی ساده مهندس کامران خسروی در یک سانحه‌ی رانندگی کشته می‌شد». خود این آغاز، یادآور اولین جمله رمان بیگانه‌ی آلبر کاموست: «امروز مامان مرد». این دو جمله از دو کتاب از دو نویسنده، هم‌چون یک خبر اعلام می‌شوند، بدون ابراز هیچ تأثر و تألمی. نقطه‌ی درد بی حس شده است. اشتراک مضونی این دو اثر فارغ از هر نوع تفاوت صوری، فرهنگی، اجتماعی و … آداب بی قراری را با یک اختلاف بنیادین بسیار دورتر از بیگانه قرار می‌دهد. عدم قطعیت در پایان‌بندی آداب بی قراری نقطه‌ی قوت این رمان محسوب نمی‌شود.

در بخش پایانی ـ پا به پا ـ با بازگشت کامران به سوی همسر و زندگی عادی، هویت آفریده شده از دست می‌رود و کلیت روایت به زیر سؤال برده می‌شود. آیا به واقع قتلی رخ داده است؟ آیا تمام اتفاقات بخش دوم کتاب وهمی بیش نبوده است؟ آیا می‌توان پذیرفت آن چه در خیال می‌آید هم همان قدر واقعی است؟ پا به پا بودن واقعیت و خیال؟ کامران خسته از زندگی روزمره‌ی ِ طاقت فرسای خود، خیال کرده زندگی می‌تواند طور دیگری هم باشد! می‌توان کسی را به جای خود میراند، با نام جدیدی باز به دنیا آمد، به شهری دیگر رفت، در استادیوم آزادی‌اش، آزادی را فریاد زد، با یک روسپی خوابید، با دخترکی که مثل خدا از همه چیز خبر دارد بی قید و شرط دوستی کرد ـ به مورچگان خوراک داد و رها از گذر زمان و هر گونه مسئولیتی برای خویشتن زیست؛ اما مهندس کامران در پایان بخش سوم، ناکام از این رویای شکسته با دستی شکسته ـ به شکلی نمادین ـ چون مگسی تکبال، همان مگسی که کامران در بخش دوم کتاب یک بالش را می‌کند ـ به خانه و به سوی زندگی عادی بازمی‌گردد.

بیگانه و آداب بی قراری هر دو روایتی هستند از نهیلیسم‌؛ اما در اثر کامو این نهیلیسم هویت تازه‌ای از انسان می‌آفریند و کاراکتری به شخصیت‌های ادبی جهان اضافه می‌کند؛ اما در رمان یعقوب یادعلی با پایان هپی‌اند ـ happy end ـ آن بنای زیبای ِ شر و موقعیت ِ جنون آمیز انسانی درهم می‌ریزد. به این ترتیب است که رمان بیگانه در ردیف آثار برتر ادبیات جهان قرار می‌گیرد.

نخستین جمله‌ی آداب بی قراری همان قدر خواننده را می‌گیرد که اولین جمله‌ی بیگانه. هر دو سخت غریب‌اند و از غربت راویان خود می گویند: «امروز مامان مرد»، از نظر زبان شناسی، فعل «مرد» گذشته‌ی ساده است، فعلی که اتفاق افتاده و تمام شده؛ اما در جمله‌ی «خیلی ساده مهندس کامران خسروی در یک سانحه‌ی رانندگی کشته می‌شد»، فعل «کشته می‌شد» معلوم نیست کشته شده، کشته می‌شود یا کشته خواهد شد؟ یعنی بنابر احتساب قرار است و ممکن است مهندس کامران خسروی کشته بشود. همین شروع بدون یقین، ترفند زیرکانه‌ی نویسنده است برای آماده کردن ذهن خواننده‌ی متمرکز که احتمال دارد هر چه تعریف می‌شود، فقط خیال محض باشد. این نکته به خودی خود، قدرت تکنیک و زبان دانی نویسنده را نشان می‌دهد در استفاده‌ی مناسب ِ زمان در زبان.

از ویژگی‌های ارزنده‌ی دیگر آداب بی قراری، تعلیق، سرعت متن و فضاسازی‌های خوب است. درد این اثر دیالوگ‌هایی ست که گاه بسیار سطحی می‌شوند، به عنوان مثال گفت و گوهای کامران و تاجماه در بخش نخستین کتاب. هر چه قدر دیالوگ‌های دختر در بخش دوم کتاب ضروری ست و از او شخصیتی واقعی و قابل باور ساخته، دیالوگ‌ها و شوخی‌های تاجماه به هنگام عشق ورزی نالازم و از او شخصیتی غیرقابل باور به وجود آورده است.

چه بهتر بود اگر تاجماه در سکوتش شخصیت رمزگونه پیدا می‌کرد، همان طور که دختر با دیالوگ‌هایش در شخصیتی رازآمیز متبلور می‌شود؛ اما درد اصلی آداب بی‌قراری شیفتگی بیش از حد نویسنده است به عدم قطعیت در روایت، به همین دلیل نهیلیسمی که آفریده می‌شود و انسان بی هویتی که از درونش زاده می‌شود، رها نیست تا این زندگی را تا به آخر تجربه کند. نویسنده برای این که داستان را به همان جا ببرد که الآن هست، اثرش را در تارعنکبوت عدم قطعیت گرفتار می‌کند. آداب بی قراری اگر توان پریدن از این دام ِ مد ِ روز را داشت، می‌توانست در کنار دیگر آثار زیبای ادبیات جهان بدرخشد.

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

en_USEnglish