رسم این زن سکوت است
صفحههای آغازین کتاب گویا ادای احترامی است به یونگ و مفهوم تائو است. «تائو میتوانست هر چیزی باشد و یونگ گفته بود تائو «همزمانی» است.» (مرعشی:8)
همزمانی در عاشقی راز همزمانی در کامیابی است وگرنه رنج است و سرگردانی. بنیان روایت «رسم این زن سکوت است» بر نبود همین «همزمانی» عاشقانه استوار شده است. آدرسهای به غلط داده شده است.
«وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس راحتی میکند. برعکس، وقتی عشق بیپاسخ میماند، تن احساس میکند وزنش سه برابر شده است.» (پشت جلد کتاب تصرف عدوانی)
راوی مردی ایرانی است که برای وصال معشوقهاش از ایران راهی کانادا میشود با آدرسی که زن به دستش داده است. بهانه راوی برای روایت این سفر، درواقع همانا یافتن یار است. گرچه سرانجام این سفر بیرونی کاویدن بیشتر درون است و کشف لایه لایههای خویشتن.
این تغییر و جا به جایی که به ظاهر با مهاجرت از خاورمیانه (قاره آسیا) به قاره امریکا روی میدهد توأمان نه فقط دنیای ذهنی مرد را به جست و جوگری وامی دارد؛ بلکه مهاجر را به چالشی تازه وارد میکند تا در زندگی جدیدش از زبان مادری دور شود و چون کودکی تاتیتاتی زبان تازه را بیاموزد.
«ندانستم چطور باید بگویم: کی، قربونت برم من، فدات بشم. ندانستم چطور باید رمانتیک بشوم.
گفتم: کی، اگر تو نبودی …
… کاش زبان همه به تن ختم میشد. کلمات چه اضافهاند! سرم چه درد میکند» (همان:80)
اکنون راوی که واکنده از تاریخ و جغرافیای موطن شده است، برهنه پیش روی چشمان بیگانگانی قرار گیرد که مفتخر به مفهوم «تعلق» هستند. با این حال، گذشته امکان فراموشی برای مهاجر نمیگذارد. گذشته را نمیتوان ترک کرد، همیشه در کوچه پسکوچههای ذهن و خاطره باقی میمانند و با مرور یادهاست که مرد برایمان تعریف میکند گذشتهاش چه بوده، شغلش، همسرش، خانوادهاش و هر چه به خودش مربوط میشود و نیز آن زن محبوب، آن معشوقه که قرارشان یک نشانی بوده روی کاغذ در خیابانی در مونترال.
ولی آن آدرس و نشانی به زنی دیگر ختم میشود، زنی از تبار چین باستان و راهنمایی آرامش بخش برای درک دقیق زمان و زیستن در اکنون. زنی به نام «کی». نامی که شاید استعارهای باشد برای خواننده کتاب و حتا خود راوی که «کی» بود آن زن، آن معشوقه ایرانی؟ چه کسی بود و چرا با روای چنین کرد؟ چرا نشانی نادرست داد؟ چرا نیامد؟ کجاست و چه میکند اکنون؟
پرسوناژ زن اصلی در «بوف کور»، رمان «هیچکس» از مهران زنگنه و «رسم این زن سکوت است» از مهدی مرعشی هر سه از یک جنس هستند. هر سه اثیریاند. فرٌار و دست نایافتنی. در هالهای از وهم، ابهام و سایهوار. هستند و نیستند. کنش داشتهاند زیرا واکنشی را تولید کردهاند. سرگردانی، حسرت و کاویدن زندگی درونی همه ماحصل کنش سایه سار زن است در سه اثر «بوف کور»، «هیچکس» و «رسم این زن…» تمام این زنها رسمشان سکوت است.
وقتی راوی از «کی» سؤال میکند چه طور به او اعتماد کرد و به حریم خصوصی راه داد «کی» پاسخ میدهد: «تو مثل یک بودا بودی.»
«بودا؟»
«البته یک بودای سرگردان.» (همان:68)
و این سرگردانی تا آخرین صفحههای کتاب همچنان تداوم مییابد چون قرار نیست هرگز نوع بشر به آرامش و قرار برسد. راوی گرچه در تمام لحظهها کی را در آغوش میگرفته اما همواره به فکر عشق گمشده خود بوده است. از گمشدگی معشوقه تا گمگشتگی راوی هرچند کی و مهربانیهایش مرحم زخمهای عاشق است؛ ولی درمان نیست، چراکه مینویسد «شاید هم تا آخر دنیا را دنبال ات بروم. شاید هم نروم. نمیدانم؛ اما می دانم باید آن قدر گریست تا دیگر اشکی نماند. آن وقت شاید گریه هم از یاد برود و باز بشود شروع کرد.» (همان:۱۹۸-۱۹۷)
منابع
- مرعشی، مهدی(2015) «رسم این زن سکوت است »،نشر زاگرس، مونترال، کانادا