چه گونه با سایه و شعرهایش آشنا شدید؟
من سایه را طی اتفاقی شگفت انگیز و تقدیرگونه و در واقع به خاطر علاقه ام به شعرهای مولانا و حافظ پیدا کردم. خیلی اتفاقی با مژده مرعشی برخورد کردم و با هم وارد گفت و گویی پربار در مورد صوفیان بزرگ مولانا و حافظ شدیم. گفت و گوی ما در مورد امتزاج وهم آلود و آهنگین مسایل این جهانی و آن جهانی، موسیقی غزل، سنت ها و آرایه های ادبی شعر پارسی ادامه پیدا کرد، و در نهایت مژده مرعشی با لبخند به من گفت: «حافظ امروزین ما شاعری ست به نام ه.ا.سایه، البته شعرهایش به انگلیسی ترجمه نشده اند و احتمالا تو نمیتوانی آن ها را بخوانی.»
من پاسخ دادم: «بیا شعرهایش را با هم ترجمه کنیم»، و به این ترتیب ماجراجویی ما آغاز شد. آن روز اولین جلسه کلاس نویسندگی خلاق در دوره فوق لیسانس دانشگاه ایالتی سن فرانسیسکو بود و ما برحسب اتفاق کنار هم نشسته بودیم. آن روز ما گفتگویی را در مورد شعر و شاعری آغاز کردیم که منتهی به یک همکاری هشت ساله شد. ابتدا یک شعر را انتخاب و ترجمه کردیم، و همان وقت فهمیدیم که لازم است تا کتاب کاملی از شعرهای سایه ترجمه شود؛ بنابراین تصمیم به انجامش گرفتیم.
و چه قدر طول کشید تا شعرها را ترجمه کنید؟
خب، هشت سال طول کشید تا به روزی رسیدیم که کتاب توسط انتشارات White Pine و با نام The art of stepping through time: selected poems of H.E.Sayeh به چاپ رسید. بیشتر شعرها را در دوره ای شش ساله به پایان رسانده بودیم، البته من تقریبا تا زمان چاپ هنوز روی آنها کار می کردم. می خواستم زبان یک دست و روانی در کل کار داشته باشیم، و گاه بیتهایی به چشم می آمد که کمی ناموزون یا خام بودند. بزرگترین مسئله، هماهنگی وزن با صورخیال و معانی آنها بود، چرا که دایم از زیر دستت سر میخورند، مثل آوردن آب با آبکش است. شعرهای سایه به زبان فارسی واقعا زیبا هستند، و معانی از وزن و آهنگشان جدا نیست. بنابراین لازم بود تا جای ممکن همان موسیقی به زبان انگلیسی هم بیان شود تا ظرفیت کامل موسیقایی زبان انگلیسی هم عیان شود، همچنانکه سایه ظرفیت موسیقایی زبان فارسی را در اشعارش نمایانده بود.
برای ترجمه شعرهای سایه چه کمک یا پشتیبانی داشتید؟
اصلی ترین همراهی از جانب مژده مرعشی، گویشور زبان فارسی و همکارم در این پروژه بود. مژده ساخت و تاریخچه هر کلمه و حتا هر هجا را موشکافی می کرد. او داستان ها، اسطوره ها، و حماسه های ارجاع داده شده در اشعار سایه را پیدا میکرد. با کمک مژده، ایما و اشاره های قدیمی و عاشقانه، نمادهای دینی و ماوراطبیعی، معانی دوگانه، تفاوت های دستوری و نحوی در اشعار سایه را کشف کردیم. همچنین او برای من تاثیر تحرکات سیاسی ایران بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۰ میلادی و بویژه کودتای ۱۹۵۳ و انقلاب ۱۹۷۹، در اشعار سایه را شرح می داد، با همان دیدی که خوانندگان ایرانی این ابیات را می خوانند و حس می کنند. مژده برای آموزش این نکات به من سخت تلاش کرد و ما هر دو بر روی ایما و اشاره ها و ظرافت های اشعار بسیار کار کردیم. مژده حتی برای دیدار و صحبت رو در رو با سایه به آلمان و ایران هم سفر کرد.
شاعر و محقق بلندآوازه ایرانی، شفیعی کدکنی (که در حال حاضر در دانشگاه پرینستون تدریس می کند)، قبول کرد که کتاب را بخواند و نظراتش را به ما بگوید. همچنین انجمن ادبی آمریکا با چاپ برخی از شعرها در مجله های مهم ادبی داخلی[۲] از ما حمایت کرد. هم چنین دو شعر از ترجمه های ما برای مجموعه، منتخب شعله ولپه، به اسم «ممنوعه: شعرهایی از ایران و تبعید[۳] برگزیده شد. علاوه بر این ها، خوشبختانه کمک هزینه قابل توجهی از جانب هیات هنری سانفرانسیسکو دریافت کردم. ناشر این کار هم موفق شد هزینه ای ازNEA، بنیاد ویتر باینر و انجمن هنری ایالتی نیویورک[۴] به دست آورد. همه ما برای این حمایت ها خوشحال و سپاسگزاریم و از دنیس مالونی، ویراستار و ناشر وایت پاین و همچنین از الین مالونی برای طراحی و صفحه آرایی کتاب قدردانی می کنم.
بهترین و دوست داشتنی ترین شعر سایه از دید شما کدام است و دلیل آن چیست؟
به نظر من، چند “بهترین” در کارهای او وجود دارد. در میانه های کتاب ما، شعر بلندی هست به نام «سماع سوختن» که به لایه های ژرف فلسفه وارد می شود. این شعر یک شعر الهامیست که به من یادآوری می کند چرا اینقدر مولانا و حافظ را دوست دارم. چند بیت از این شعر ده صفحه ای را بخوانیم:
نور خود چیست؟ خنده ی هستی
خنده ای از نشاط سرمستی
نور در هفت پرده پیچیده ست
تا درین آبگینه گردیده ست
رنگ پیراهن است سرخ و سپید
جان نور برهنه نتوان دید
بر درختی نشسته ساری چند
چند سار است بر درخت بلند؟
زان سیاهی که مختصر گیرند
آسمان پر شود چو پر گیرند
سایه شعر دیگری دارد به نام «غروب چمن»، که موسیقایی ترین شعر اوست، یا حداقل در میان اشعاری که ما به انگلیسی برگردانده ایم موسیقی پررنگ تری دارد. پرقدرت ترین شعر شخصی اش «کاروان» است. سایه این شعر را در جوانی سروده است، زمانی که بسیار متعهد بوده تا در دوران بحران های اجتماعی، فقر و بی عدالتی های موجود، هنر خود را از سروده های شاد و عاشقانه دور نگه دارد. کاروان واقعا شعر پرشور و محسور کنندهایست.
قطعه «ارغوان» هم به اندازه «کاروان» بحث برانگیز و پرشور و حرارت است و حتی شاید خاطره انگیزتر هم باشد. این شعری ست که سایه در سلول زندان خطاب به درختی که در حیاط خانه اش داشته بلند بلند خوانده است:
ارغوان،
بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش،
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش!
سایه در سالهای آغازین انقلاب اسلامی ایران در زندان بوده و همانجا این شعر را سروده است.
قطعه دیگری که آنهم حاوی مضامین غنی ست، شاهکاری به نام «غریبانه» است. در این شعر موسیقی، فلسفه، عشق، و شواهد تاریخی همه در کنار هم قرار می گیرند. شعری که همه ویژگی های افلاک و کائنات را از خرد و کلان، از ستاره های آسمان تا خون رگهای انسان، در خود جمع کرده است. این شعر یادآور درویش هایی است که چرخان و شوریده در جستجو و کشف رازهای کائنات هستند. شاید «غریبانه» شعر دلخواه من در میان بقیه باشد.
از نگاه مقایسه ادبی، آثار کدامیک از شاعران امریکایی را قابل قیاس با اشعار سایه می بینید؟
خاستگاه و سنت های این شاعران بسیار متفاوت است و چون نمیشود سایه را در یک شاعر یافت، به این سئوال هم نمیتوان پاسخ قطعی داد. البته احتمالا می توان سایه را در آثار چند شاعر پیدا کرد. سایه شاعریست با دیدی گسترده و نوآوری های بسیار در صورت شعر. او همزمان، هم می تواند هلال بزرگی از اندوه و عشق در مخاطب شعرش بیافریند، و نیز احساسات درونی یا عرق ملی او را به شور درآورد. در این زمینه می توانم او را با «والت وایتمن»، «هارت کرین»، و «آلن گینزبرگ» مقایسه کنم. به نظرم می رسد که لحن او در شعرهایش از طرفی به «راندال جارل» و از سویی به «دابلیو. اس. مروین» شباهت دارد. به طور خاص این شباهت ها در شاهکار مروین به اسم “The Lice” به چشم میخورند. به لحاظ موسیقی شعر، شباهت خاصی بین سایه و شاعران بومی امریکایی از جمله «جوی هارو» و «موریس کنی» حس می کنم. به عنوان مثال، در ترانه ای از «کنی» به نام Dugout یا ترانه دیگری از «هارو» به نام She Had Some Horses شباهت هایی با آثار سایه میبینم.
زمانی که گوش میسپارم به افسونگری های اشعار که نتیجه تسلط شاعر به آواها و صداهاست، به نظرم می رسد که ” گالوی کینل” کسی است که در این طنینهای ژرف در شعرهایش با سایه شریک می شود.
در لحظاتی که سایه عمیق ترین احساسات شخصی اش را بروز می دهد، «رابرت لاوول» و «رابرت دانکن» را به ذهن من متبادر می کند. در میان اروپایی زبان ها، بین سایه و لورکا این نزدیکی را می بینم. شاعرduende و silences این شعر برای من یادآور «بودن ها و سکوت ها» در شعرهای رالف انجل و همچنین پابلو نرودا نیز هست. البته به راحتی میتوان همه این مقایسه ها را باطل فرض کرد.
آیا با سایر شعرا و نویسندگان ایرانی آشنایی دارید؟
بجز رومی و حافظ که اکنون بیشتر از بیست سال است که در اشعارشان غوطه می خورم، شاهکار فردوسی یعنی حماسه شاهنامه را هم مطالعه کرده ام و همچنین با اشعار شفیعی کدکنی هم آشنایم. از دیدن مجموعه های منتخب شعر معاصر ایران بسیار خرسند شدم. سروده های شاعران ایرانی تباری که در گوشه و کنار جهان زندگی می کنند، در چند مجموعه ترجمه و چاپ شده است. به عنوان مثال می توانم از چاپ مجموعه منتخب شعله ولپه با نام Forbidden و نیز نتیجه تلاش های نیلوفر طالبی در کتابی تحت عنوان Belonging نام ببرم.
آیا خیال ترجمه سایر آثار ادبی ایران را دارید؟
در حال حاضر روی ترجمه آخرین اثر پابلو نرودا به نام Calling on the Destruction of Nixon از زبان اسپانیولی کار می کنم. بعد از آن احتمالا مدتی استراحت کنم و بعد روی اشعار خودم متمرکز شوم. از زمان شروع ترجمه اشعار سایه، سرودن چهار کتاب شعر را به پایان رسانده و آنها را چاپ کرده ام و خیلی واضح می بینم که در سروده هایم بسیار از سایه آموخته ام.
۱- چاد سویینی، مدرس دانشگاه ایالتی کالیفرنیای سان برناردینو، در رشته MFA است و در شهر ردلندز کالیفرنیا زندگی میکند. او همکار ویراستار مجله Parthenon West Review است که به شعرهای معاصر و ترجمه آنها اختصاص دارد. شعرهای او در مجلاتی مانندBest American Poetry ، The Pushcart،Prize Anthology ، The Writer’s Almanacs به چاپ رسیده اند. چهار کتاب شعر چاد سویینی به شرح زیر هستند:
Wolf’s Mike: lost notebooks of Juan Sweeney (Forklift Books, 2012), Parable of Hide and Seek Alice James , 2010), Arranging the Blaze (Anhinga), and An Architecture (BlazeVOX).
[۲] . American Letters & Commentary, Crazy Horse, Poetry International, Atlanta Review and the Indiana Reviews.
[۳]. The Forbidden: poems from Iran and it’s Exiles
[۴] . The Witter Bynner Foundation and The New York State Council on The Art