سهراب شهید ثالث، هفت تیر ۱۳۲۳ تهران، ده تیر ۱۳۷۷ شیکاگو
عباس کیارستمی، یک تیر ۱۳۱۹ تهران، چهارده تیر ۱۳۹۵ پاریس/ تهران
هر دو تیر ماه به این دنیا آمدند و هر دو تیر ماه نیز از این دنیا رفتند. آنها نمردند آنها رفتند، چراکه هنر هرگز نمیمیرد. آنها «خورشید و ماه» تابان هستند. سهراب شهید ثالث دیرتر به دنیا آمد و زودتر از دنیا رفت. تاریخ تولدش را از سال بیست و دو تا بیست و چهار ثبت کردهاند. در خانوادهای متوسط متولد شد. در ده سالگی متوجه شد زنی را که به عنوان مادر میشناسد درواقع مادرش نیست. به وین نزد مادر بیولوژیک خود رفت پس از چندی متوجه شد محبتی درون خود به او نمی یابد.
روابط سرد میان خانواده در فیلمهایش از همین واقعیت زندگیش نشأت گرفته شده است. به ایران بازگشت. برای یک سالی محصل دبیرستان خوش آوازه البرز تهران شد. دانش آموز خوبی نبود. بعدتر تصمیم گرفت سینما بخواند. از کم پولی با اتوبوس خود را به وین رساند تا سینما بخواند، و در بیپولی مبتلا به سل شد، ناچار به ایران مراجعت، و پس از چندی برای ادامه تحصیل به فرانسه عزیمت کرد.
اواخر دهه چهل که به ایران بازگشت دو فیلم «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» را کارگردانی کرد که به جهت سبک و ساخت، آثار متأخر کیارستمی شباهتهایی به این فیلمها دارند یعنی برخوردار از عناصری چون سکوت، مکثهای طولانی، حذف کارگردان، استفاده از نابازیگران، فضاهای روستایی و به کارگیری کودکان به عنوان شخصیت اول فیلم و …
با نمایش اولین فیلم داستانیش در ایران، گرچه منتقدان آن دوره به او لقب چخوف سینمای ایران دادند، اما چون فیلمهایش قهرمان دراماتیک ندارد، جلوه های ویژه ندارد، سکس آبگوشتی شهناز تهرانی ندارد، نمایشی از روابط سرد انسانی ست، نمایشی از آدمهای ملال زده، «وقتی فیلم یک اتفاق ساده در سینماها به نمایش درآمد، تماشاچیها با چاقو روکش صندلیها را پاره کردند»، به نقل از خسرو سینایی.
با این حال سهراب شهید ثالث در سینما جریان ساز شد همانطور که نیما در شعر و صادق هدایت در ادبیات داستانی.
چهار سال پیش از انقلاب پنجاه و هفت به آلمان بازگشت و فیلم های متعددی برای رسانههای آلمانی به ویژه تلویزیون ZDF ساخت، مانند «گلهای سرخ برای آفریقا» و «در غربت». «در غربت»، نمایش موقعیت کارگران ترک در آلمان است. در بخشی از نریشن فیلم گفتار تکاندهندهای وجود دارد:
ـ بچه های ما این جا مدرسه می روند تا آلمانی یاد بگیرند، و وقتی یاد گرفتند باید بخوانند خارجی ها بیرون، ترک ها بیرون. (نقل به مضمون و حافظه)
این فیلمها برایش موفقیت های بین المللی به همراه داشت.
او به عنوان یک خارجی، یک مهاجر در ساختار فرهنگی آلمان نقش داشت گرچه به قول خودش مهاجر بود و نباید نقشی می داشت.
انعطاف ناپذیر بود، اهل کنار آمدن نبود، سرکش بود، نظم ناپذیر بود. اداره مهاجرت محل اقامتش در آلمان چندین بار تصمیم گرفت او را از آلمان اخراج کند، و در گذرنامهاش این مُهر را زدند «اجازه اقامت جایگزین اجازه کار نیست». شهید ثالث دلگیر و خسته شد. به امریکا رفت. در امریکا نیز غول هالیوود وجود داشت.
دوباره خونریزیهای روده.
و پس از چند سال وقتی که دیگر نتوانست فیلمی بسازد سرطان او را از جهان زندگان ربود. اگر غربت و رنجهایش مجال می داد و او زودهنگام نمی رفت، شاید شهید ثالث ارمغان دیگری مانند کیارستمی برای جهان اسرارآمیز سینما می شد.
در تنهایی در خانه اش در امریکا، آن قدر خون استفراغ کرده بود که مرگ ندا سر داد. نقش زمین شدنش غرقه به خون هنگام مرگ شباهت شوک کننده ای دارد با صحنه ای از یکی از آخرین فیلمهایش درباره نویسنده تنها و دردکشیده آلمانی.
شهید ثالت در پنجاه و چهار سالگی از دنیا رفت. حدود بیست و پنج فیلم ساخت.
اصالت هنر در آثار کیارستمی، در مقام عکاس، گرافیست، کارگردان، فیلمنامهنویس و شاعر سویههای گوناگونی دارد. پیوند عمیق وی با شعر معاصر و حتا شعر کلاسیک به تولیداتش شاعرانگی متمایزی میدهد که به ندرت میتوان چنین فرمی را در سینمای جهان مشاهده کرد. (البته میتوان در تولیدات آندره تارکوفسکی و اکیرا کوروساوا نیز این حسهای شعرگونه را دید ولی نه به زلالی آثار کیارستمی. اکیرا کوروساوا به کیارستمی گفته بود: به جز سینما ما نقطه مشترک دیگری هم داریم و آن اسمهایمان است. در زبان انگلیسی هر دو با K و A شروع می شویم).
شعر چنان وضوحی در تولیدات سینمایی کیارستمی دارد که حتا برخی آثارش وام گرفته از اشعار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری هستند، از جمله فیلم «باد ما را خواهد برد» از مجموعه «تولدی دیگر» فروغ فرخزاد و فیلم «خانه دوست» از شعر «خانه دوست کجاست؟» اثر سهراب سپهری.
یا فیلم دیگرش «شیرین»، که گفتار آن بر مبنای منظوم عاشقانهی «خسرو و شیرین» اثر شاعر کلاسیک نظامی گنجوی نوشته شده است. اینها نمونه هایی هستند از اشراف و تسلط او بر جهان شعر ایرانی.
زاویه دید کیارستمی به زندگی شباهت قریبی با نگاه سهراب سپهری به هستی دارد. هر دو از پنجره باز و روشن و آفتابی انسان را معنی می کنند. حتا می شود گفت عکاسی کیارستمی از درختان گرتهای است از نقاشی های سهراب از درختان.
آخرین اثر کیارستمی به نام «بیست و چهار فریم» شعر ناب است که در هر ثانیه از شدت لذت نفست بند میآید، باید فیلم را متوقف کنی و بروی چند دقیقه ای نفس بکشی و بازگردی و دوباره به نیودیدن (به موازی نیوشیدن) ادامه دهی.
بیجهت نیست که او را شاعر سینمای جهان لقب دادهاند. آثارش عصارهای است از شعر (نوین و کلاسیک) و هنر (سینما و نقاشی و …) ایران.
در این نوشتار کوتاه من به هیچ وجه قصد مقایسه این دو هنرمند شهید ثالث و کیارستمی را نداشتم چراکه به قول ابوالفضل جلیلی اگر کیارستمی ماه سینمای نوین ایران است شهید ثالث خورشید سینمای نوین ایران است.
کیارستمی در هفتاد و شش سالگی پرواز کرد. شهید ثالث در پنجاه و چهار سالگی. کیارستمی بیست و دو سال وقت بیشتری داشته برای بالندگی بیشتر. به قول خودش انگار تمام عمر در ماشین فیلم ساخته تا بالاخره بتواند در «مثل یک عاشق» نمای محبوبش را بیافریند.
کیارستمی شعریتی به سینمای جهان اضافه کرد که کارگردانهایی با سبکهای گوناگون چون جیم جارموش یا مارتین سکورسیزی تحسینکننده آثار و شخصیت وی هستند.
کیارستمی صبور بود، الگوی سالم شکیبایی در جامعه محنت زده ایران وگرنه چگونه میتوانست تاب بیاورد زخم زبانهای خودیها و ناخودیها را. ناخودی که تهمت دست دادن با زن نامحرم و خودی که اتهام زن ستیزی به او میزد، که چرا در فیلمهایش زن حضور ندارد، نقش ندارد.
کورها نمی دیدند که در آثارش انسان وجود دارد، انسانیت وجود دارد و نه جنسیت.
۲۹ ماه ژوئن ۲۰۲۱