آثار و کارها

Untitled design (4)

نومیدی روی نیمکتی نشسته است

ترجمه گفتگو به فرانسه مریم کادیو

 

خوانندگان نخبه‌ی شعر در ایران از دیرباز با نام ژاک پره ور، شاعر فرانسوی آشنایی دارند. حسن هنرمندی، پرویز ناتل خانلری، همایون نوراحمر، احمد شاملو و رضا سید حسینی پاره‌ای از اشعار پره ور را به فارسی ترجمه و منتشر کرده بودند. خانم مریم رئیس دانا اکنون مجموعه‌ای از بهترین اشعار این شاعر را با کاری منظم، خلاقانه و منسجم به فارسی ترجمه و در یک جلد، گرد آورده و زیر عنوان «زمان گمشده» توسط انتشارات نگاه منتشر کرده است.

گفت‌وگویی که امروز در دفتر« خاک» می‌خوانید، از فرانسه به فارسی ترجمه شده است. در این گفت‌وگو خانم رئیس دانا نه تنها ما را با دشواری‌های ترجمه‌ی اشعار پره ور آشنا می‌کند، بلکه به معضل سانسور و خودسانسوری نیز اشاراتی مفید دارد. این گفت‌وگو را می‌خوانیم:

به عنوان نویسنده و مترجم ایرانی چطور و چه‌وقت با آثار ژاک پره ور آشنا شدید؟

با پره ور این طور آشنا شدم: سال دوم دانشگاه بودم، سر کلاس ترجمه ادبیات، یک همکلاسی دخترـ تمام دانشجویان زن بودند – شروع کرد به خواندن شعری. یک صبح معمولی بود، ولی پس از ثانیه‏ای صبح تغییر کرد، معنی تازه‏ای گرفت، همشاگردی با تمام احساس و سلول‌های عصبی‌‏اش برایمان از پره ور می‌خوانـد، شعر پرنده1را. از آن روز به بعد دیگر از این شاعر جدا نشدم. شروع کردم به خواندن شعرهای دیگرش. در هر کدام یک ویژگی میدیدم؛ از شعرهای عاشقانه تا متلک‌هایش به روشنفکران. یک سال بعد شعر پیام2 و صبحانه3را ترجمه کردم که به نظرم از نظر استیل زیبایی‏شناسانه و نیز مفهوم و تصاویر نابی که بیان میکردند در نوع خود شاهکار محسوب میشوند. تا این که دوستی در سفر به پاریس، آن وقت من تهران زندگی می‏کردم، نسخه‌ای از کتاب4را برایم هدیه آورد.

اما اینکه چرا اصلن پره ور و فرانسه برایم اهمیت پیدا کردند، هدایت است؛ صادق هدایت، مشهورترین نویسنده ایرانی که سالهاست در پرلاشز خوابیده. سه کتاب اولم مربوط می‏شود به او.

به چه دلیل نسبت به ترجمه‌ی آثار پره ور حساس شدید؟ به دلیل سبک نوشتن یا به دلیل مفاهیم اشعارش؟

فکر می‌کنم این موضوع، یعنی ترجمه، خیلی غریزی باشد. یعنی همانطور که تو رنگ چشمت را انتخاب نمی‏‌کنی مترجم یا نویسنده شدن را نیز انتخاب نمی‏کنی. هر دو در تو جاری هستند مانند خون، حتی اگر از هیچکدام لذت نبری، یعنی نه از زندگی نه از ترجمه کردن.

من وقتی به زبان فرانسه چیزی می‏‏خوانم که جذاب است به شدت دلم می‏خواهد با ترجمه‏‌اش لذت نهفته در آن متن را با دیگران تقسیم کنم. حتی اگر مقاله‌ای درباره‌ی فیلم گربه‌های ایرانی باشد. در واقع فقط هنگام یادگرفتن است که احساس لذت می‌کنم، بعد ترجمه یا نوشتن آن به فارسی گریبانگیرم می‌شود تا زمانی که موفق به انجامش شوم، گرچه همواره همراه با لذت نباشد.

به نظرم ترجمه کار آسانی نیست، به خصوص اگر شعر هم باشد، اما دغدغه‌اش همیشه با من است. به عنوان مثال وقتی برای اولین بار با شعر صبحانه5برخورد کردم، ترجمه‌اش برایم مثل کشف یک راز بود و باید حتماً این کار را انجام می‏‏دادم. اما چرا گفتم راز؟ شعر با ضمیر سوم شخص مفرد مذکر6آغاز می‌شود، حال آن که در فارسی ضمیر مذکر و مؤنث وجود ندارد، اصلاً مذکر و مونث در زبان فارسی وجود ندارد، پس من باید چه می‌کردم تا خواننده‌ی فارسی‌زبان مانند خواننده‌ی فرانسه زبان به محض شروع کردن شعر متوجه شود که راوی از مردی سخن می‌گوید؟ همین که توانستم راه حل را پیدا کنم که در آثار دیگر مترجمان پیش از من وجود نداشته است، برای مدت کوتاهی احساس خوبی به من دست داد.

این چالش با متن و شعر تمام مدت کار با من بود، به خصوص اینکه در شعرهای پره ور به جز تفاوت‏‌های زبانی میان زبان مبدأ و زبان مقصد، خود شاعر هم با زبان بسیار بازی می‌کند، اما از تمام این‌ها که بگذریم، مفاهیمی در اشعار هست که من تصور می‌کنم پره ور همان‏‌قدر که فرانسوی‌‌ست ایرانی هم هست، گاهی چنان خوب از موقعیت انسان در جهان، با آن زبان غنایی خود، حرف می‌زند که من خیال نمی‌کنم او متعلق به کشوری دیگر و فرهنگی دیگر و زبانی دیگر است. به عنوان مثال برای من ِ ایرانی، شعر سلطان7بسیار قابل درک است:

دیکتاتوری از بس آدم کشته از خواب‌های خودش هم هراسان می‌شود. به خصوص این اواخر که در اخبار ایران می‏شنویم آن زن یا مرد به دلیل اتهامات سیاسی یا رابطه احساسی یا قاچاق اعدام شده‌اند. شعرسخنرانی درباره صلح8، هر بار که شاهد گفت‌وگو داغ و آتشین یک دولتمرد سیاسی هستم چه ایرانی چه غیرایرانی، به یاد همین شعر می‌افتم، به ویژه آنجا که می‌گوید: به عصب جنگ می‌‏رسد، یعنی مسأله‌ی حساس پول9. یا شعر نومیدی روی نیمکتی نشسته10، یک حسی را می‌گوید که می‌تواند برای هر انسانی در هرجای دنیا اتفاق بیفتد، منتها ناامیدی و یأس را تبدیل به یک موجود بیرون از خود می‌کند و آن را طوری به تصویر می‌کشد و درباره‌اش هشدار می‌دهد که تو می‌توانی آن را مثل یک ویروس سرماخوردگی تجسم کنی.

در هر شعرش یک نکته معنایی ژرف مربوط به موقعیت انسان در جهان وجود دارد. بنابراین همواره شعرهایش موضوع من خواهد بود. منی که ۷۰۰۰ کیلومتر با سرزمین پره ور فاصله داشتم. اما شعر و درک وضعیت مشترک انسان، فاصله‌ها را از میان برمی‏‌دارد.

کدام شعرها را انتخاب کردید و به چه دلایلی؟ درباره‌ی شعرهای ضدمذهب به خصوص روش‌تان چه بود؟

ببینید وضعیت چاپ و نشر کتاب در ایران بسیار پیچیده است، مثلاً ممکن است کتابی دو بار موفق به چاپ و انتشار شود ولی برای چاپ سوم در دولت بعدی با بن‏‌بست مواجه شود یا گاهی کتابی به محض انتشار با مشکل پخش مواجه شود، مانند جنس دوم از سیمون دوبوار که خیلی هم در ابتدای انتشار از آن استقبال شد، اما اگر اشتباه نکنم تعداد معدودی از علاقمندان توانستند این کتاب را بخرند، چون از کتابفروشی‏‌ها جمعش کردند. این اتفاق در مورد آثار کلاسیک ایرانی هم روی می‏‌دهد همچون بخش‏‌هایی از آثار مولانا؛ با این که مولانا به عنوان شاعر عارف و صوفی مشهور است اما برخی شعرهایش در جمهوری اسلامی مجوز چاپ نگرفته‌اند.

پس نویسنده و مترجم ایرانی سعی می‌کند همواره راه‌هایی برای گریز از این تحمیل پیدا کند، و پیش می‌آید که بسیار دچار خودسانسوری می‌شود. در مورد خودم می‌توانم بگویم، وقتی وسوسه‌ی ترجمه‌ی این کتاب برایم پیش آمد مدام دغدغه داشتم آیا مجوز نشر می‏گیرد؟ با چه قسمت‌هایی مخالفت خواهد شد؟ چه قسمت‌هایی سانسور می‌شوند؟ اگر شد آیا تمام شعر را بردارم؟ و فقط زمانی که کتاب را چاپ شده در دستانم دیدم مطمئن شدم تمام آنچه را نوشته‌ام به چاپ رسیده است، گرچه تمام آنچه را که می‌خواستم ننوشتم.

باید بگویم خودسانسوری کردم چه در انتخاب شعرها و چه درآوردن پاورقی‏هایی که شاید می‏توانست به تفهیم بیشتر شعرها کمک کند. نوشتم و پاک کردم. نوشتم و خط زدم و در آخر بعضی پاورقی‏ها را حذف کردم، از ترس این که حساس شوند و به کل کتاب صدمه بخورد. خوش‌بختانه باید گفت شعرهایی را که انتخاب کردم هیچ صدمه‏ای بهشان نخورد و کامل چاپ شده‌اند. متن اصلی کتابی که من ترجمه کردم چاپ انتشارات گالیمار است به سال ۱۹۷۲، و شامل ۹۵ شعر که من ۸۱ قطعه از آن را ترجمه کرده‌ام. سعی کردم انتخابی داشته باشم از انواع سلیقه و بیان شاعر: یعنی عاشقانه‌ها، مسایل اجتماعی، طنزها، ضد مذهب بودن، و …

می‌دانیم که پره ور به شدت ضدمذهب و ضدکلیساست، و این موضوع در همین شعری که شما اشاره کردید یا شعر «پدر ما»11 بسیار روشن بیان شده است. شعر« پدر ما»، که من به شدت عاشق شروع تکان‌دهنده‌ی آن هستم مرا مصمم کرد تا در میان انتخاب‌هایم قرار گیرد:

پدر ما که در آسمان‌ها هستید
همان‌جا بمانید
ما هم بر زمین خواهیم ماند
زمینی که گاه سخت زیباست.12

ولی تعدادی را هم گذاشتم برای آینده‌ی نزدیکی که امیدوار باشم بدون نگرانی منتشر خواهند شد. برای بعضی شعرها سعی کرده‌ام با آوردن پاورقی خیلی با ظرافت، که حساسیت بررس کتاب را برنیانگیزد، خواننده را متوجه چرایی سرودن آن شعر کنم، مثلاً شعر «فصل زیبا»13، نوشته‌ام: پانزدهم ماه اوت در تقویم مسیحیان روز عروج مریم مقدس باکره است به آسمان‌ها، و کونکورد هم به معنای صلح و آرامش.

خب، توجه کنید که خواننده‌ی ایرانی با زبان و فرهنگ متفاوت چه می‌داند از نظر تاریخی و مذهبی این شعر به چیز ارجاع دارد؟ یا چرا شاعر میدان کونکورد را انتخاب کرده؟ پس لازم دیدم برایش مواردی را توضیح دهم. برای اغلب شعرها سعی کرده‌ام این کار را انجام دهم، مثل شکار بچه14( روز ۲۷ اوت سال ۱۹۳۴، ۳۰ نوجوان از بازداشتگاهی واقع در جزیره‏ی «بل ایل» به دلیل موقعیت دشواری که داشتند، می‏‌گریزند. پلیس، مردم بومی، و توریست‏‌ها به شکار بچه‌‏ها می‌روند و سرانجام همه‌ی آن‌ها را گرفتار کرده و دوباره به بند و زنجیر می‌کشند). برای دیگر اشعار هم تا جایی که اطلاعات و منابع قابل دسترس اجازه می‏‌داد تمام تلاشم را کردم تا اشعار مفهوم‌تر جلوه کنند.

فکر می‌کنم برای ترجمه‌ی این ۸۱ شعر چهار سال وقت گذاشتید. چه مشکلاتی به هنگام ترجمه از فرانسه به فارسی داشتید؟ آیا ممکن است برایمان از این کار روزمره‌ی طولانی‌مدت که هم‌نفس شما بوده بگویید؟

بله حدود چهار سال برای این کار وقت گذاشتم. من این کتاب را چند سال بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه شروع کردم. در واقع خیلی پیش می‌آمد که با بار اول خواندن متوجه معنای کل شعر نشوم، اما خب اندیشه و رو ح شعر را درک می‌کردم، و همان ترغیبم می‌کرد که دست به این کار سخت بزنم. در مواردی هم پیش می‌‏آمد که فکر می‏‌کردم فلان شعر خیلی ساده است، اما فقط وقت کار متوجه می‌شدم که چه پوستی از آدم کنده می‌شود.

به هر حال کار را با تعداد اندکی از اشعاری آغاز کردم که شاعران نسل‌های پیش از من تجربه کرده بودند. به تدریج متوجه می‌شدم با تمام زحمتی که برای ترجمه‌ی آن شعرها کشیده شده، اما همیشه برای انتقال زبان شعری پره ور موفق نشده‌اند. برای توضیح ِبیشتر ِحرفم یک مثال ِبرعکس می‏زنم:

فرض کنید یک فرانسوی غزل‌های کلاسیک حافظ ایران را به زبان امروز فرانسه ترجمه کند. پره ور خیلی ساده «حرف‌ها» را تبدیل به شعر می‌کند، اما ترجمه‌ها خیلی مطنطن و فاخر و دور از زبان او بودند. در پاره‌ای موارد حتی غلط‌هایی مشاهده کردم. با این حال احتیاط کردم و به سراغ استادنی رفتم که زبان فرانسه می‌دانستند، پس از اطمینان از صحت ِدریافتم، بازنویسی را آغاز کردم.

قسمت دوم ِکار، شامل اشعاری می‌شد که هنوز کسی سراغشان نرفته بود. دراین باره نیز، برای تمام مواردی را که نمی‌دانستم یا شک داشتم، به کتاب‌های فرهنگ لغت مراجعه می‌کردم، فرانسه به فرانسه، فرانسه به فارسی، فرانسه به انگلیسی، فارسی به فارسی؛ برای اطمینان بیشتر و پرهیز از اشتباه، با تلفن از کسانی که فکر می‌کردم می‌توانند کمکی باشند، قرار ملاقات می‌گرفتم، به دیدنشان می‌رفتم و سؤال‌ها را مطرح می‌کردم.

اما همیشه موفق نبودم، چون خیلی پیش می‌آمد که دانش‌آموختگان زبان فرانسه، در رشته‌های مختلف از فلسفه گرفته تا ادبیات، متوجه منظور شاعر نمی‌شدند و می‌گفتند: «نمی‌دانم». گاهی خیلی خسته می‌شدم اما هرچه بیشتر به بن‌بست می‌خوردم بیشتر وسوسه می‏شدم کار را ادامه دهم.

به هر رو با پیگیری به جواب‌هایم می‌رسیدم؛ یعنی معانی را پیدا می‌کردم. این قسمت سخت‌ترین بخش کار بود. سختی دیگر، البته نه به اندازه اولی، وقتی بود که پره ور به جز فرانسه با زبان دیگری حرف می‌زد، مثلاً شعر «پدر ما»15، که نام شعر به لاتین است. در ایران زبان‌هایی که ما با آن کمی آشنایی داریم انگلیسی و عربی‌ست. کمی زمان برد تا پیدا کنم نام آن شعر به لاتین است.

البته سختی نوع دوم از ساده‌ترین موارد بودند. بعد از برگردان اشعار به فارسی، برگردان به معنای ِمعنی کردن متن از یک زبان به زبانی دیگر، به پیشنهاد دوست ِمترجم، آقای اقوامی تقریباً تمام متن را با پست برای ایشان فرستادم. ایشان سال‌هاست ساکن فرانسه‏اند و به فرهنگ، تاریخ و زبان فرانسه آشنایی خوبی دارند، ایشان متن برگردان را با اصل تطبیق و پیشنهادات مفیدی دادند. حدود ۳۰ شعر را نیز به آلمانی توسط دوست و شاعر محترم، آقای علی عبدالهی، استاد زبان آلمانی در دانشگاه، مطابقت دادیم.

بعد از تمام این‌ها، هرچند وقت یک بار سراغ شعرها می‌رفتم و روی موسیقی و روانی اشعار کار می‌کردم، به عبارتی سعی می‏کردم ترجمه‌ها را شعر کنم. در این مرحله لازم دیدم باز مشورت کنم. چند تایی را آقای سپانلو، یکی از شاعران معروف ایرانی و آشنا به زبان فرانسه ملاحظه کردند و نکاتی را گفتند که بسیار مفید بود. در مرحله‌ی آخر برخی دوستان شاعر و مترجم، مانند آقای اسد امرایی و علیرضا بهنام وقت گذاشتند و پاره‌ای از ترجمه اشعار را خواندند. سپس باز شعرها را پیش خود می‌خواندم و کلمات را پس و پیش؛ تا این که بعد از چهار سال بالاخره رضایت پیدا کردم کتاب را به دست ناشر بسپرم.

به لحاظ زبانی نباید ترجمه‌ی برخی از شعرها آسان بوده باشد، چون خیلی بازی با کلمه دارند.

بله. خیلی سخت بودند. در نظر بگیرید در زبان فارسی نه مذکر و مؤنث داریم و نه آکسان، گرچه مانند زبان عربی علامت‌هایی است برای راحت‌تر خواندن، اما تقریباً از آنها اصلاً استفاده نمی‌کنیم. حال تصور کنید شعری به نام آکسان گراو16چه باید ترجمه شود؟ هنوز که هنوز است از نامی که گذاشته‌ام راضی نیستم. البته ترجمه‌ی خود شعر فکر می‌کنم بد نشده باشد، یعنی آنجایی که در زبان فرانسه ضمیر تبدیل به قید مکان17شده، در فارسی هم فکر می‌کنم خوب از آب درآمده باشد.

مورد دیگر: شعر گلها و تاج گلها18و بازی با کلمه …19، یکی به معنای گل و دیگری اندیشه، یا شانزلیزه در همین شعر که خیابان معروف شانزلیزه را برای فرانسه زبان تداعی می‏کند، در حالی که به معنی دشت افتخار است و ریشه در فرهنگ یونان دارد. در شعر فصل هسته20، ترکیبات لغوی «درشکه‌های اسبی و سنجاق‌های سر» را به هم می‏ریزد و ترکیبات دیگری می‏سازد: درشکه‏های مویی، سنجاق‏های اسبی.21

در بیشتر اشعار از این قبیل مشکلات برای ترجمه وجود داشتند، از این‌ها که بگذریم، مواردی هستند که به طریقی ریشه در فرهنگ، زبان و مذهب فرانسه دارند، مانند شعر شام آخر22، که اشاره به حضرت مسیح و حواریون دارد، و از بشقاب‏ها استفاده نمادین کرده برای هاله‌ی دور سر. یا شعر شرط بندی‌های احمقانه23، که پره ور به اندیشه‌ی پاسکال درباره‌ی اعتقاد به خدا در کتاب اندیشه‌ها24، انتقاد می‌کند.

آیا درمورد ارجاعات فرهنگی، به خصوص آنها که به اتفاقات اجتماعی اوایل قرن ۲۰ مربوط هستند، مجبور شدید توضیحاتی بدهید؟

تا آنجایی که یافته‏هایم به من امکان می‏داد این کار را کرده‏‏‏ام، ازجمله توضیحاتی داده‏ام درباره اشعاری مانند: شکاربچه25، بازگشت به وطن، جنگ با فرشته، شام آخر،فصل زیبا، رویدادها، پدر ما، گل‌ها و تاج گل‌ها، فصل هسته، برای کشیدن یک پرنده، تقریباً، تجلی، نظم نوین و … . کتاب ۲۷۷ صفحه است، که ۷۹ صفحه ابتدایی آن اختصاص دارد به آشنایی بیشتر با پره ور در زمینه‌های مختلفی که فعالیت داشته، ازجمله تئاتر، سینما، کولاژ، نقاشی، ترانه، موسیقی؛ کمی هم درباره‌ی دوران کودکی و زندگی خصوصی‏‏اش نوشته‏‌ام. در هر حال این کتاب، نخستین گام بوده برای من، و امیدوارم در آینده با شناخت بیشتر بتوانم کارهای بیشتری انجام دهم.

سخت‌ترین متن برای ترجمه کدام بود و چرا؟ و برعکس کدام شعر را با مشکلات کمتری ترجمه کردید؟

شعرهای عاشقانه، سختی کمتری داشتند، چون فکر می‌کنم عشق و متعلقاتش مانند احساس آزادی کردن درعین عاشق بودن یا نیاز انسان به عشق در تمام انسان‌های دنیا مشترک باشد، پس سریع‌تر مطلب را درک و ترجمه می‌کردم، ازجمله شعرهای برای تو عشق من26، ترانه زندانبان، باربارا، آلیکانته، این عشق و … اما شعرهایی که ارجاعات تاریخی، اجتماعی، مذهبی و … داشتند سخت‌تر بودند، چرا که باید مقداری روی این موارد هم پرس و جو می‌کردم.

انتشار کتاب‏تان در ایران چگونه بوده است؟ چه مخالفت‌ها و کمک‌هایی داشتید؟ کتاب در چند نسخه منتشر شده است؟ پخش آن چه طور بوده؟ آیا ترجمه‌ی شما میان خوانندگان فارسی زبان توانسته جایی باز کند؟

کمک‌هایی که شد همفکری دوستان شاعر، مترجم و فرانسه‌دانی بود که مرا در بهتر شدن شعرها یاری دادند. یک سال پیش از مهاجرتم نیز، در تاریخ چهارم فوریه ۲۰۰۷، با همت ناشر کتاب و مدیر مجله فرهنگی بخارا، آقایان رییس دانایی و دهباشی، و با حضور بسیاری از اهل ادب و شعر و ترجمه و نیز سفیر فرانسه در ایران، در خانه‌ی هنرمندان تهران، جشن تولدی برای پره ور، برگزار کردیم که استقبال خوبی هم شد.

اما درباره انتشار آن باید گفت، به طور نرمال، آمار کتاب در ایران بین ۱۰۰۰ تا ۲۵۰۰ است. این کتاب هم ۱۱۰۰ تا تیراژ داشته است، به قیمت ۴۲۰۰ تومان، کمی از سه یورو بیشتر. دقیق اطلاع ندارم چه قدر از آن تا به حال فروش رفته است. اما پره ور میان قشر کتابخوان، چه نسل قدیم و چه نسل جدید، به ویژه علاقمند به شعر، محبوبیت دارد.

مردم ایران با این ترجمه چه طور برخورد کردند؟ واکنش‏‌ها چگونه بود؟ به خصوص ازطرف نسل جوان؟

همان‌طور که قبلاً اشاره کردم تیراژ کتاب در ایران بسیار محدود است، البته بیشتر ِکتاب‏های مهم دنیا در ایران ترجمه می‌شوند، اما نه در تعداد زیاد، و فکر می‌کنم در ایران هم مثل همه جای دنیا مردم درابتدا بیشتر مجذوب سینما و موسیقی و یا اینترنت هستند تا کتاب، گرچه این موضوع در ایران بسیار حادتر است. درمورد جوان‌ها هم می‌توانم بگویم بیشتر کتاب‏های بست سلر (بیشترین فروش) را می‌خوانند. بنابراین خوانندگان آثاری چون پره ور خاص هستند، بیشتر در میان شاعران یا علاقمندان به شعر.

شما چهار سال با کلمات و اندیشه‌های پره ور زندگی کرده‌اید. فکر می‌کنم این تجربه روی زندگی‌تان اثر گذاشته باشد. آیا ممکن است در این باره برای‌مان بگویید، چه چیزی را در شما عوض کرده است؟

همین طور است که اشاره کردید. باید بگویم هر شعرش نمونه ای‌ست مستقل از دیگر اشعار، و هر کدام پنجره‌ای به روی زندگی و به روی خود شعر. پنجره‌ای که رو به پرنده‌ها باز می‌شود. من خیلی دیر به پرنده‌ها نگاه کردم، درست مثل خودش که می‌گوید خیلی دیر فهمیدم پرنده‌ها الگوی خوبی هستند، و باز پنجره‌ای که باز می‏شود به روی دوستی و شوق به زندگی.

پنجره‌ای که به یاد کودکان و تنگدستان همیشه باز می‌ماند تا هوای خوب وارد شعر شود، و نیز پنجره‌ای رو به شیطنت‌ها و هوشیاری‌های کودکانه و … شعرهایش نفرتم را به جنگ همیشه زنده نگه خواهد داشت. هر وقت می‏‌خواهم شعری بنویسم یا داستانی، پنجره‌ها یکی یکی گشوده می‌شوند، حرف‌هایش را می‌شنوم، اما با دنیای خودم می‏نویسم، زنی ایرانی، که کودکی‏اش در انقلاب گذشت، نوجوانی‌اش در جنگ و جوانی‌اش در التهابات سیاسی کشور.

شعر مورد علاقه‌تان کدام است و چرا؟

نمی‌توانم اسم شعر خاصی را بیاورم. اما می‌توانم در یک دسته‌بندی علاقه‌ام را بگویم: اول شعرهای عاشقانه را. بعد شعرهایی که توجه به صلح و دوستی دارند. اما «نومیدی روی نیمکتی نشسته»27، عالی‌ست، با من است، همیشه با من است.

و اگر بخواهید پره ور را در چند کلمه توضیح دهید چه می‏گویید؟

عشق به عشق، عشق به انسان، آزادی و صلح. نفرت از جنگ و مذهب.

 

شمس لنگرودی، شاعر نام آشنای ما در زمان انتشار این کتاب در روزنامه‌ی فرهنگ آشتی درباره‌ی “زمان گمشده” نوشته بود: « تاکنون خوانندگان فارسی زبان کمتر با این حجم از اشعار پره ور مواجه شده‌اند و همین امر باعث می‌شود که آشنایی شعردوستان با این شاعر بیشتر شود. خصوصاً اینکه رئیس دانا در مقدمه‌ی نسبتاً خوبی که در ابتدای کتاب آورده توانسته تا حد زیادی این شاعر را بشناساند».

 

 

 

لینک‌ها

انتشار نسخه فارسی در سایت رادیو زمانه با عنوان نومیدی روی نیمکتی نشسته است

متن اصلی گفتگو در  وبسایت خانم کلود اروئه  با عنوان «Jacques Prévert traduit en Iran : entretien avec Maryam Raeesdana»

 

 

پاورقی‌ها:

  1. pour faire le portrait d’ un oiseau
    2. le message
    3. le petit déjeuner
    4. paroles
    5. déjeuner du matin
    6. IL
    7. Le Sultan
    8. le discours sur la paix
    9. met à vif le nerf de la guerre la délicate question d’argent
    10. le désespoir est assis sur un banc
    11. Pater Nostef
    12. Notre père qui êtes aux cieux / Restez-y / Et nous nous resterons sur la terre / qui est quelquefois si jolis.
    13. La belle saison
    14. chasse à l’enfant
    15. Pater Noster
    16. L’accent grave
    17. ou, où
    18. fleurs et couronnes
    19. pensée, pensé
    20. Le temps des noyaux
    21. les omnibus à chevaux, les épingles à cheveux / les omnibus à cheveux, les épingles à chevaux
    22. La cène
    23. Les paris stupides
    24. les pensés
    25. Chasse à l’enfant, le retour au pays, la cène, le combat avec l’ange, presque, l’ordre nouveau, épiphanie, pour faire le portrait d’un oiseau, le temps des noyaux, pater noster, événements, la belle saison, fleurs et courons, et …
    26. pour toi mon amour, cet amour, Barbara, Alicante, chanson du geôlier.
    27. le désespoir est assis sur un banc

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

fa_IRفارسی