ولادیمیر دیمیترویچ ناباکوف نویسنده رمان لولیتا، عاشق پروانهها، آوریل ۱۸۹۹ در سن پترزبورگ متولد شد. از طبقه اشراف. در خانه به سه زبان روسی انگلیسی و فرانسه صحبت میکردند. بعد از انقلاب سال ۱۹۱۷، خانواده مجبور به مهاجرت شد، نخست به کریمه، بعد لیوادیا و بعدتر اروپای غربی. ناباکوف در کمبریج تحصیلات دانشگاهیش را ادامه میدهد. سالهای بین ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۷ زمان اقامت آنها در برلین است. بعدها حرکت به سوی امریکا به همراه همسرش ورا.
ناباکوف هیجده رمان، هشت مجموعه داستان کوتاه، هفت کتاب شعر و نه نمایشنامه منتشر کرد. خودش میگوید: «لولیتا سختترین کتاب من بود.»
«لولیتا، چراغ زندگی من، آتش اندام جنسی من. گناه من، روح من. لو، لی تا.» اینها نخستین کلمات کتاب لولیتا، مشهورترین اثر ولادیمیر ناباکوف است، با نثری شورانگیز و بیان عشقی شوم.
لولیتا داستان عشق مردی است به نام هامبرت، سی و هشت ساله، متولد پاریس و استاد دانشگاه. به امریکا میآید و با شارلوت هیز ازدواج میکند و بعد عاشق دخترخوانده خود لولیتای دوازده ساله میشود. شارلوت که میمیرد رابطه هامبرت و لولیتا آغاز میشود. بستر جغرافیایی رمان در ایالات متحده و رویدادها در سفرهای متعدد رخ میدهند. شهر به شهر، هتل به هتل، خانه به خانه، زندگی موقتی، زندگی پنهانی، سراسر اضطراب و تهدید.
اما رمان لولیتا، چه زمان و چهگونه در جهان ادبیات متولد شد؟
لولیتا در پاریس متولد شد سال ۱۹۳۹ یا ۱۹۴۰، ناباکوف در زمان سکونت در پاریس داستان کوتاهی حدود سی صفحه به زبان روسی مینویسد. مرد داستان آرتور نام دارد. آرتور با زن مریضی ازدواج میکند و بعد عاشق دخترخواندهاش میشود. زن میمیرد. تلاشهای آرتور برای بهره برداری از دخترک ناکام میماند، درنتیجه آرتور خودش را به زیر چرخهای کامیونی پرت میکند، درواقع دست به خودکشی میزند. بستر جغرافیایی این داستان کوتاه در فرانسه است.
ناباکوف میگوید در یکی از شبهای جنگ این داستان کوتاه را برای چند دوست میخواند: دو انقلابی، یک خانم پزشک و مارک آلدانوف. میگوید از داستانی که نوشته راضی نیست.
وقتی سال ۱۹۴۰ به امریکا مهاجرت میکند تمام داستان را دور میریزد. سال ۱۹۴۹، یعنی ده سال بعد، وقتی ناباکوف ساکن نیویورک است؛ دوباره آن ضربان پرتپش، ضربان خلق لولیتا سراغش میآید و این بار دیگر رهایش نمیکند؛ اما فصل اول رمان را که تمام میکند با نومیدی به حیاط پشت خانه میرود تا تمام دست نویسها را در باربیکیو بسوزاند. همسرش ورا دلداریاش میدهد و مانعاش میشود. ناباکوف نوشتن کتاب را از سر میگیرد و بالاخره تماماش میکند. آن را برای چاپ به چهار ناشر امریکایی میدهد؛ اما آنها معتقدند که لولیتا اثری پورنوگرافیک است و حاضر به انتشارش نمیشوند.
سرانجام سال ۱۹۵۵، المپیا، ناشری فرانسوی که به طورعمده کتابهای اروتیک انگلیسی چاپ میکرد، با انتشار «لولیتا» موافقت میکند. اواخر همان سال گراهام گرین، نویسندۀ بریتانیایی، در روزنامۀ ساندی تایمز از لولیتا، به عنوان یکی از سه کتابی که در آن سال خوانده و پسندیده نام میبرد. این اظهارنظر موجب تولید بحثهای زیادی درباره لولیتا در مطبوعات آن دوره بریتانیا میشود.
سپس مطبوعات آمریکا هستند که گزارشهای گوناگونی در این مورد تهیه میکنند. سال ۱۹۵۷، یعنی پنج سال پس از اولین انتشار کتاب لولیتا در فرانسه است که مجلهای ادبی چندین بخش بلند از شانزده فصل کتاب را انتشار میدهد. مجموعۀ این رخدادهای خبری کنجکاوی بسیاری از خوانندگان را برمی انگیزد و سرانجام سال ۱۹۵۸ پس از کشمکشهای بسیار، طلسم میشکند و انتشارات Putnam GP لولیتا را در آمریکا چاپ و منتشر میکند. درعرض فقط چند روز لولیتا به چاپ سوم میرسد. این استقبال مردم از کتاب، بیشک موفقیت بزرگی برای ناباکوف به حساب میآید. در طول سه هفته صدها هزار نسخه از کتاب به فروش میرود و تا ماهها در فهرست کتابهای پرفروش سال باقی میماند.
سال ۱۹۵۹، سال حضور لولیتا در لندن است، و تا سال ۲۰۲۰، لولیتا به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده است، ازجمله زبان پارسی.
لولیتا دو بار به زبان پارسی ترجمه شده است. یکی سالهای بسیار دور، حدود شصت سال پیش، یعنی پیش از انقلاب که ذبیح الله منصوری آن را ترجمه کرد. ترجمهای همچون دیگر آثار مترجم، یعنی وفادار نبودن به متن اصلی و تولید اثری ترکیبی از تألیف و ترجمه. البته ذبیح الله منصوری در مقدمه کتابش نوشته «برای درک خواننده، اثر را منبسط ترجمه کرده و تحتاللفظی ترجمه نکرده است.»
مترجم اضافه میکند «اگر اینگونه ترجمه نشود، به مناسبت سبک انشای نویسنده، خواننده فارسیزبان حتی یک صفحه از مضامین کتاب را نخواهد فهمید.»
ترجمه دوم را سال ۱۳۹۳ خورشیدی یا ۲۰۱۴ میلادی اکرم پدرام نیا انجام میدهد؛ و البته با یقین به نبود امکان چاپ بیسانسور لولیتا در ایران، وبسایت دوشنبه و شهروند ابتدا بخشهایی از کتاب را روی سایتشان منتشر میکنند. سپس منوچهر فرادیس، مدیر نشر زریاب در افغانستان به کار چاپ و انتشار آن سامان میدهد. منوچهر فرادیس که خود نویسنده نیز هست، دربرابر این سؤال که تندروهای مذهبی افغانستان پس از انتشار لولیتا چه واکنشی داشتند؟ پاسخ میدهد: «در افغانستان تا هنوز مسأله نشر کتاب چیز مهم و جدیای برای دولت و مردم نیست. برای همین نمیشود گفت که لولیتا جنجالی داشت یا نه چون کتاب را آنانی که دولتی هستند نمیخوانند و در بقیه موارد هم من متوجه جنجالی نشدم؛چون لولیتا، آنچنانی که در ایران دیده شد، در افغانستان دیده نشد؛ اما خوب افراطگرایان مذهبی همیشه علاقهمند هستند تا سد واقع شوند؛ ولی وضع فعلی ما با حضور نیروهای خارجی بهگونهای است که توانایی این کار را لااقل در مرکز کشور، از آنان گرفته است.»
مدتی بعد، وزارت ارشاد ایران این اثر را غیرقانونی دانست و دستور جمعآوری آن را داد، زیرا سایتهای متعلق به گروههای فشار ازجمله سایتهای فاطر، خبرنامه دانشجویان ایران و شهدای ایران شروع به جوسازی علیه کتاب کردند. با تیترهای تحریککنندهی سیاسی ـ مذهبی، مانند «هیولای مستهجن ادبیات در ویترین کتابفروشیها» جو جامعه را برضد کتاب آشفته میکنند. دستگاه فکری مخالف لولیتا برای رسیدن به هدف خود اطلاعات غلطی را نشر میدهد، ازجمله: «لولیتا، نوشته ولادیمیر ناباکوف است که اولین بار در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسید. ادبیات این کتاب به حدی مستهجن است که حتی فرانسه نیز اجازه چاپ آن را نداد و بعدها فروش آن در کشورهایی چون انگلیس، آرژانتین، نیوزیلند و آفریقای جنوبی نیز ممنوع اعلام شد. در حقیقت میتوان گفت که این اثر، کتابی سراسر جنسی است که مضمونی غیر از این موضوع ندارد.»
این نوع خبر با ماهیت خود ضدیت دارد؛ چراکه اگر فروش آن در غرب ممنوع بود پس چگونه اعلام میکنید اولین بار سال ۱۹۵۵ منتشر شد؟ و چگونه است که مینویسید انتشار لولیتا حتا در فرانسه ممنوع شد؟ فرانسه اولین کشوری بود که در انتشار این رمان پیشگام شد و سپس با تحسین گراهام گرین لولیتا موفق شد جایگاه راستین و ارزنده خود را در ادبیات بریتانیا و جهان باز کند.
سراسر اخبار سایتهای تندرو ایران درباره لولیتا یا دروغ است یا در خوشبینانهترین داوری باید گفت اشتباه محض؛ و همهی این هیاهو برای چیست؟ و چرا؟
سال ۱۳۹۲ خورشیدی، در برابر حیرت جامعه ایران و جهان، مطابق اصل ۱۲۳، ماده ۲۶ از قانون اساسی ایران، ازدواج پدرخوانده و دخترخوانده مشروع اعلام شد. تقریبن یک سال بعد لولیتا در افغانستان چاپ میشود.
اکنون این پرسش مطرح است چرا درصورتی که قانون ایران این سبک ازدواج یعنی رابطه پدرخوانده و دخترخوانده را مشروع میداند، نهادهای تندرو انتشار کتابی با همین مضمون را روابط جنسی مستهجن نام میدهند؟ اگر داشتن رابطه عاشقانه بین پدرخوانده و دخترخوانده مستهجن است چرا ازدواجش از سوی قانونگزاران ایران مشروع است؟ چنانچه پاسخ این باشد که کتاب شرح روابط جنسی آشکار است، باید گفت لولیتا حتا یک صحنه پورنوگرافی ندارد.
لولیتا چیست؟ که ابتدا در غرب خبرساز شد و اکنون در قرن 21 در ایران هنوز مجوز نشر قانونی ندارد؟ با آن که حتا یک جمله در رمان نیست که بتوان آن را ضداخلاقی خواند؛ اما باید گفت درواقع این محتوای کتاب است که هیزم تنور این اخبار بوده و هست. به عبارتی عشق پدرخوانده به دخترک است که مفهوم پورنو دارد، یعنی دقیقن همان موضوعی که در ایران شرعی شده است. در غرب برخلاف ایران، رابطه جنسی پدرخوانده با دخترخوانده زنا محسوب میشود؛ و نکته مهم این است که دخترک فقط دوازده سال دارد. در غرب رابطه جنسی با دختران و پسران زیر هیجده سال جرم و تجاوز به شمار میآید و عواقب بسیار خطرناکی برای مجرم دارد. از برای این دلایل اخلاقی بود که لولیتا شصت سال پیش در غرب اثری ضداخلاقی معرفی شد؛ اما چندی پس از انتشار رمان در فرانسه و گزارشهای گوناگون در مطبوعات بریتانیا، امریکا و فرانسه از آن ابهامزدایی و به سرعت به بیشتر زبانهای دنیا منتشر شد و تا امروز 61 سال است که از طلوع طلایی این کتاب در غرب میگذرد.
بر اساس این رمان دو فیلم ساختهشده است، فیلم اول را استنلی کوبریک (۱۹۶۲) و دومی را آدریان لی (۱۹۹۷) ساختهاند. لولیتا یکی از شاهکارهای ادبی جهان مجموعهای است از شعر، موسیقی، طنز، ایهام و تضاد. به گفته خود ناباکوف، لولیتا نه اثری اخلاقی است و نه ضداخلاقی. باوجوداین، در مقدمه کتاب به قلم دکتر جان ریجونییر در صفحههای چهارده و پانزده مینویسد «تردیدی نیست که کتاب لولیتا ازنظر تاریخچهنگاری پزشکی از آثار کلاسیک محفل روانپزشکی خواهد شد و از نظر هنر از جنبهی تاوان پس دادن برای گناهان فراتر خواهد رفت، اما مهمتر از اهمیت علمی و ارزش ادبیاش تأثیر اخلاقی رفتاری ست که میتواند بر خوانندههای جدی داشته باشد، زیرا در این مطالعهی رقتانگیز فردی درسی عمومی نهفته است، کودک نافرمان، مادر خودبین، شیدای هوسران، اینها نهفقط شخصیتهای زندهی این داستان منحصربهفرد هستند که ما را از برخی گرایشها نیز آگاه میکنند و نشان میدهند که میتواند در درون ما اهریمنهای پرتوانی یافت شود. لولیتا باید همهی ما، پدر مادرها، کارگزاران جامعه و درسخواندهها را بر آن دارد که با چشم و گوش بازتر به وظیفهی پرورش نسلی بهتر در دنیایی امنتر توجه نشان دهیم.»
دکتر جان جونییر با این کلمهها تأکید میکند که آنچه لولیتا را ازهرجهت بیشتر تهدید میکند از لحاظ هنری ست. بازگویی کلام او کمکی است برای شفاف کردن مفهومی که او قصد بیانش را دارد: «لولیتا، از نظر هنر از جنبهی تاوان پس دادن برای گناهان فراتر خواهد رفت.» دکتر جان جونییر همچنان اصرار دارد به ما بگوید لولیتا ورای ارزش هنری و روانشناسیاش به جهات اخلاقی بر فرد و جامعه مؤثر است. او میگوید لولیتا باید درس بزرگی برای همه باشد، برای پدرها و مادرها، مسوولان جامعه تا بتوانیم نسلی سالمتر و دنیایی امنتر بسازیم.
دکتر جان جونییر کیست؟ که در مقدمه چهارصفحهای کتاب تا این حد نگران جامعه و نسلهای آینده است؟ او کیست که با شکیبایی؛ اما به اصرار تلاش دارد خواننده و مخاطب را متوجه هسته درونی و قلب تپنده اخلاقی رمان کند؟ او کیست که میگوید درون هر یک از ما اهریمنی خانه کرده و باید مراقب این درون باشیم؟ دکتر جان جونییر کیست؟ با تمام شگفتی و تعجب باید گفت دکتر جان جونییر کسی نیست جز خود ناباکوف، جز خود نویسنده. ناباکوف باظرافت و طنز خودش را بهجای دکتر جان جونییر جا زده است.
ناباکوف خود نیک میدانسته است لولیتایش را بسیار پرخطر بر لبه تیغ گذر داده است؛ اگر این نبود از سر یأس قصد سوزاندن اولین بخش رمانش را نمیکرد. ناباکوف سخت نیک میدانسته دخترک را از چه سنگلاخی باید عبور دهد؛ اگر این نبود در مقام دکتر جان جونییر و با نام مستعار تلاش بر بیان اهمیت جنبهاخلاقی لولیتایش نمیکرد.
ازطرفی ناباکوف همچون هر نویسندهی هنرگرایی تمایل دارد اثرش در جایگاه هنر و ادبیات ارزشگذاری شود ازاینروست که میگوید: «لولیتا نه اثری ست اخلاقی و نه ضداخلاق.» اندوه بزرگی ست زمانی که نویسندهای شاهد باشد اثرش در حد کتاب اخلاقی نزول کرده باشد، پس همین او را وامیدارد بگوید لولیتا اثری است نه اخلاقی و نه ضداخلاق. ولی ناباکوف به موازی این اندیشه، نگرانی بد داوری شدن نیز دارد پس دکتر جان جونییر را وارد مقدمهی کتاب میکند تا از زبان او سخن بگوید و پیشاپیش از کتابش اعاده حیثیت کند.
لولیتا، رمانی است سهل و ممنتع، همانطور که رمانی سخت پیچیده است؛ اما برای خوانش رمانی ساده است ؛چون خوش و روان خوانده میشود، چون هامبرت، راوی رمان، قصد فریب ما را دارد تا باور کنیم او یک بچهباز شیاد نیست تا باور کنیم او به دخترک تجاوز نکرده است. او موذیانه تلاش میکند ما باور کنیم عشقی واقعی به لولیتا داشته است. هامبرت دغلکار قادر است همزمان که حس نفرت خواننده را نسبت به خودش تولید کند؛ اما شوق خواندن را از او نگیرد؛ ولی رمان لولیتا پیچیده هم هست، یکی به دلیل شخصیت پیچیده خود لولیتا و یکی به دلیل چندوجهی بودن رمان. اثری سراسر غزلواره، با بینامتنیات گسترده از ادبیات جهان، حتا وامگیری از زبان فارسی، به نقل از مترجم کتاب. لولیتا، رمانی ست در اساس تراژیک و سخت غمناک که طنز و شاعرانگی متن تا حدودی تلخی را از آن میگیرد. این نکتهها و دهها سخن دیگر پاسخ این پرسش است که چرا لولیتا را باید خواند.