دکتر هاشم خسروشاهی، متولد تبریز و دانشآموختهی طب در آنکار و شیراز است. او که از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران در کاناداست، از اعضای شناختهشدهی انجمن قلم و کانون نویسندگان ترکیه نیز به شمار میآید. دکتر خسرو شاهی بسیاری از مهمترین آثار ادبیات ایران را به ترکی ترجمه کرده و به همسایگان ترکزبان ما شناسانده است: آثار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، رضا براهنی، هوشنگ گلشیری، محمد محمد علی و علی اکبر درویشیان فقط بخش اندکی از تلاش دکتر خسروشاهی را دربرمیگیرند. از او چندین دفتر در شعر نیز منتشر شده است. مریم رییسدانا با دکتر هاشم خسروشاهی دربارهی ادبیات ترکیه و ادبیات ایران گفتوگویی انجام داده است که در دو نوبت در دفتر «خاک» منتشر میگردد. بخش دوم و پایانی این گفت و گو را میخوانیم:
از میان آثاری که به ترکی ترجمه کردهاید، گویا کلیات فروغ فرخزاد بیشتر توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. کتاب موفق شده به چاپ سوم برسد. اولین چاپ کتاب مربوط به چه سالی است و دلیل این استقبال را چه میبینید؟
بیش از ده سال است که به طور مستمر آثار ادبی ایران را به زبان ترکی آناطولی ترجمه میکنم. سیاههی این ترجمهها از حوصلهی یک مصاحبه خارج است. به غیر از دهها مقاله و ترجمههای پراکنده شعر و قصه که در مجلات ادبی ترکیه به چاپ رسیدهاند حدود ۳۰۰۰ صفحه ترجمه داشتم که به صورت کتاب منتشر شدهاند. اولین اثری را که انتخاب کردم اشعار فروغ بود. این تصمیم را در آنکارا با یکی از دوستان شاعرم گرفته بودیم. قرار بود با بهجت آیسان ترجمههای متقابل انجام دهیم. بعد از این تصمیم من به کانادا کوچ کردم. سال ۱۹۹۰ بود. ولی وقتی ترجمه فروغ تمام شد و آنرا در تاریخ جولای ۱۹۹۳ به ترکیه فرستادم چند روز قبلش یعنی در تاریخ دوم جولای حادثه آتشسوزی عمدی هتل مادیماک در شهر سیواس ترکیه اتفاق افتاد و دوست شاعرم بهجت آیسان با ۳۶شاعر، نویسنده و هنرمند دیگر به دست فاناتیکهای مذهبی کشته شدند. من این ماجرا را در مقدمه کلیات فروغ نوشتم. نشر کتاب به تأخیر افتاد. تا اینکه اولین بار سال ۱۹۹۹منتشر شد.
ترجمهی شعر کار سادهای نیست. من حدود یک سال مدام به شعر فروغ با صدای خودش گوش دادم. بعد از آنکه صدای فروغ و موسیقی شعرش در مغز و روحم خوب جا کرد شروع کردم به ترجمه. ترجمه شاملو هم همینطور بود، خطاب به پروانههای براهنی هم همینطور. من پیش از چاپ خطاب به پروانهها چند بار ترجمهها را برای براهنی خوانده بودم. موسیقی شعر در ترجمه اهمیت خاصی دارد. اگر شما در اجرای زبان به زبان میزبان نتوانید موسیقی کلی شعر را اجرا کنید بهتر است از ترجمهی شعر صرف نظر کنید. بدون موسیقی شعر میشود یک چیز دیگر. گرچه قبلاً چند شعر فروغ به کوشش زنده یادان جلال خسروشاهی و اونات کوتلار شاعر بهنام ترکیه انجام گرفته بود ولی نشر کلیات فروغ در سال ۱۹۹۹ تأثیر بسیار عمیقی در شعر ترکیه بهویژه شعر زنان ترکیه نهاد. البته نقش مقدمهی مفصلی که رضا براهنی به این کتاب نوشت و شعر فروغ را نقد کرد (که این مقدمه را هم خودم ترجمه کردم) بسیار زیاد و برجسته بود ولی به گمانم ترجمهی فروغ بسیار عالی از آب درآمده بود و این نیز بسیار تأثیرگذار بود. بعد از یکی دو سال کتاب رفت چاپ دوم. امسال چاپ سوم منتشر شد. به اصرار یک ناشر دیگر دارم منتخبات فروغ را آماده می کنم. البته من پیشترها مصاحبهها و نامههای فروغ را ترجمه کرده بودم و در مجلات ادبی ترکیه به چاپ رسانده بودم. پارسال یک فصل ۳۰ صفحهای نوشتم برای کتابی که آن هم به چاپ سوم رسیده است. در این نوشته از کتاب اولین تپشهای عاشقانه قلبم که زنده یاد عمران صلاحی برایم فرستاده بود استفادهی زیادی کردم.
چرا از فروغ چنین استقبالی شد؟
خوب تأثیر چند عامل بسیار بارز بود. ترجمهی موفق توانسته بود شعر فروغ را دقیقا آنطور که میتوانست باشد ببرد میان جمع ادبی ترکیه. بهویژه زنان شاعر. ولی پروسهی تأثیرگذاری ادامه یافت. این تأثیر مستقیم صدای فروغ و کلام فروغ بود. البته همانطور که گفتم مقدمهی بسیار جالب براهنی نیز تأثیر ژرفی داشت.
آقای براهنی در معرفی فروغ بیشتر به چه ویژگیهای شعر فروغ اشاره داشتند؟
فکر میکنم شما انتظار ندارید که من یک مقاله انتقادی ۴۰-۵۰ صفحهای را در این گفت و شنود خلاصه کنم. این مقاله ضمن اینکه زندگینامهی شاعر را به قلم کشیده، در روشنایی دیدگاههای تئوریک ادبی به حلاجی شعر فروغ پرداخته است. مقالهای انتقادی است اساسی و بنیادی بر روابط مرد سالار حاکم بر جامعه ایران و محیط ادبی ایران. براهنی با آوردن فاکتهای تاریخی و بازگویی برخی شعرهای فروغ دیدگاههای خود را در این موارد بیان کرده است. این مقاله به فارسی نوشته شد و من آنرا به ترکی ترجمه کردم. این مقاله بعداً در یک روزنامه منتشر شد. اگر اشتباه نکنم رورنامهای در کانادا.
بعد از فروغ کدام نویسنده یا شاعر ایرانی توانسته در میان خوانندگان ترکیه جایی برای خود باز کند؟
از ادبیات مدرن ایران شناخته شدهترین آثار کلیات فروغ فرخزاد است و بوف کور صادق هدایت و قصههای صمد بهرنگی. این آثار جای وسیع و عمیقی برای خود باز کردهاند. ولی کارهای صمد بیشترین خواننده را دارند. آثار شاعران و نویسندگان دیگر پشت سر این سه نفر قرار میگیرند.
سختیهای کار ترجمه از فارسی به ترکی کجاست؟ به خصوص شعر. برخی معتقدند شعر ترجمهناپذیر است. نظر شما چیست؟
هر فعالیت ادبی مشکلات ویژهی خودش را دارد. مشکلات اساسی ترجمه از فارسی در مورد نویسندگان و یا شاعران مختلف فرق میکند. مثلاً مشکلی که در ترجمه سنگ صبور چوبک داشتم و چند ماه پیش منتشر شد مربوط میشد به اصطلاحات و گویشهای محلی و اجرای خاصی که چوبک از زبان در این رمان به دست میدهد. ترجمه مجبور است برود به برابریها و تقابلهای اجرایی زبانی در زبان میزبان. یا مثلاً بعضی از اشعار شاملو متکی است به تکرار آهنگین یک واژه و واژهی مشابه و یا هماهنگ. در عین حالی که شاملو تأکید معنایی دارد در همان شعر، و همینطور در شعر براهنی. من سعی میکنم نخست تأکید شاعر را دریابم. تأکید در کجاست؟ بر چیست؟ سپس سعی میکنم همان تأکید را در زبان ترکی اجرا کنم. فکر میکنم در این اجرا ناموفق نبودهام. زبان ترکی امکانات بسیار زیادی در اختیار مترجم میگذارد. اما برخی شعرا هستند (بهویژه از نسل جدید) که علاقهی خاصی دارند به بازی صوتی در شعر، اصلاً قابل ترجمه نیستند. به دو معنا: یکی اینکه امکان اجرای موسیقی کلام بدون حذف معنا وجود ندارد، دوم اینکه برای خوانندگان زبان میزبان جذابیت ادبی خود را از دست میدهند. لذا میگویم این عده از شعرها قابل ترجمه نیستند!
-شما آثار صمد بهرنگی را نیز ترجمه کردهاید. در میان آثار صمد، دو مجموعه داستان قابل توجه وجود دارد از قصه های فولکلور آذربایجانی. با توجه به همسایه بودن دو کشور، چه میزان فرهنگ مشترک فولکلور داستانی وجود دارد؟ و این اشتراک آیا نزدیکی فرهنگی میآورد؟
ترجمههای من از صمد داستانهایش هستند نه قصههای فولکوریکش. اما آن اشتراک فرهنگی که شما از آن یاد میکنید یعنی اشتراک مردم ترکیه با ترکزبانان ایران که بنا به آمار سازمان ملل بیشترین رقم از نظر جمعیت ایران را بهوجود می آورند یک اشتراک بسیار قدیمی است، یک اشتراک هفت – هشت هزار ساله. البته چنین اشتراک فرهنگی عمق و وسعت عجیب و شگفتآوری دارد که در جای خودش میتوان بررسی کرد.
و استقبال از آثار صمد آیا ریشه در همین اشتراکات فرهنگی دارد؟
تا اندازهای بله، ولی عمدتاً ریشه در مسائل یا حتی مصائبی است که صمد در قصههایش بازگو کرده. کمتر خانوادهی مترقی، انقلابی یا تنگدستی بوده که به کتاب علاقمند بوده و کتابهای صمد را برای کودکانشان نخریده باشد. سادهنویسی صمد و زندگیاش، و فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی در ترکیهی آنزمان در شناخته شدن صمد نقش اساسی بازی کردند. اولین ترجمه آثار صمد در اوایل سالهای ۱۹۷۰به همت یک دانشجوی پزشکی آذری در آنکارا عملی شد و ناشر آن هنوز هم از دوستان ما در ترکیه است.
از نطر شما مبنای گزینش آثار انتخاب شده به منظور ترجمه چیست؟
معیاری که من در انتخاب آثار برای ترجمه در دست دارم بیش از همه معیارهای ادبی هستند و در رأس این معیارها هم اجرای زبان قرار دارد. دوم اینکه کدام آثار قدرت نمایندگی دارند. چه در مجموع چه در مقطع. بعضی از آثار هم صرفا برای شناساندن ادبیات روز ایران است، یعنی که در ترکیه بدانند که در ایران چه میگذرد. ترجمهها همه از کتابها انجام می گیرد. یعنی نشر کتاب نیز یک معیار است.
گفتید سختترین کتابی که ترجمه کردید سنگ صبور چوبک بود، آسانترین کتابی که ترجمه کردید چه بود و چرا؟
سنگ صبور چوبک و خطاب به پروانههای براهنی مشکلتر بودند. ولی در بین کارهایم مشکلترین ترجمه چند غزل از حافظ بود. آسانترین ترجمه سلول ۱۸ درویشیان بود.
خودتان کدام یک از کتابهایی را که ترجمه کردهاید بیشتر دوست دارید؟
همهشان را دوست دارم. بدون اغراق! ولی کلیات فروغ، سنگ صبور، خطاب به پروانهها، بار دیگر شهری که دوست میدارم، از چشمهای شما میترسم، آنتالوژی قصه کوتاه ایران…
کتابی مانند سلول ۱۸، از علی اشرف درویشیان، با توجه به اینکه داستان مربوط به درد و شکنجه خانوادهایست گرفتار در زندان ساواک، سالها پیش از انقلاب ایران، آیا این نوع کتاب در ترکیه مخاطب پیدا کرده است؟
عرض کردم اجتماع ترکیه خیلی غیرسیاسی شده، سیاستستیزی در بین جوانان، پسند آنها را نیز تغییر داده است. آما این اثر درویشیان بیش از آنکه ارزش ادبی داشته باشد ارزش پردهبرداری از یک دوران فاجعهآمیز دیکتاتوری پهلویهاست. این اثر بیشتر گزارش میکند تا یک روایت ادبی. لذا انتظار نمیرود با یک استقبال ادبی با اقبال روبرو شود. اما به هر حال نایاب شده است.
در ترجمه چقدر به متن مبدأ متعهد هستید؟
من تا حداکثر امکان به متن مبدأ متعهد هستم. هم از نظر شکل، هم از نظر آوا و واژگان، هم از نظر معنایی که نویسنده یا شاعر بر آن ارجاع داده است. البته گاهی با آثاری روبرو هستید که هیچ ارجاع برونمتنی ندارید و لذا معنایی هم به آن معنا ندارید! در این نوع متنها سعی دارم خود را بکشانم به نقطهای که قصد شده است.
شما یک ویژهنامهی ادبی هم منتشر کردهاید دربارهی کانون نویسندگان ایران و قتلهای زنجیرهای و سفر نویسندگان به ارمنستان؟ واکنشها پس از انتشار این مجموعه چه بود؟ آیا نویسندگان ترکیه هم تجربیات چنین تلخ و دهشتناکی را داشتهاند؟
بله درست است. البته یک همبستگی بسیار عمیقی بهوجود آمد. آشنایی نویسندگان همسایه با مصائبی که نویسندگان ایران با آن روبرو بودند را نمیتوان در حد تنها آشنایی صرف و در محدودهی اطلاعیابی ارزیابی کرد. این نوع ویژهنامهها تکثیر اسناد تاریخی است. نسلهای آینده باید بدانند که ما برای چه گریه کردیم، برای چه رفتیم بالای دار، برای چه سرمان بریده شد و لبهامان دوخته شد؟ من یک مقالهی مفصلی هم درمورد شعر شاعرانی که به قتل رسیدند به چاپ رساندم. از فرخی یزدی تا گلسرخی و سلطانپور و مختاری و غیره! البته نویسندگان ترکیه هم با حوادثی چنین تلخ روبرو بودهاند ولی عمق و وسعت فاجعه در ایران نظیر ندارد! بیش از صد سال است که مدام قلمها شکسته می شوند و لبها دوخته، آنهم با آن شناعت! ولی تاریخ انسان شدن تاوان خود را دارد و نویسندگان نیز سهم خود را در این تاوان پس میدهند. انسان به سادگی از غار بیرون نیامده و به سهل تا به امروز نرسیده است. شما بیاد بیاورید آن دهشتی را که کلیسای قرون وسطا بهراه انداخته بود تا انسان در تاریکی بماند. ولی چرخ زمان میچرخد، انسان خمیده قامت راست میکند. باید از خود پرسید سهم من در این قیام قامت چیست!
در پایان به سهم خودم از تلاش تحسین برانگیز شما برای معرفی، ترجمه و انتشار زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی در کشور همسایه ترکیه بسیار تشکر میکنم و سپاس از اینکه وقت خودتان را در اختیار سایت رادیو زمانه قرار دادید.
بهطور اختصار درباره زندگی علمی و فرهنگی هاشم خسروشاهی:
متولد: تبریز
آموزش
ابتدائی: تبریز
دبیرستان: تهران
دانشگاه: دانشکده پزشکی آنکارا
دوره تخصص بیماریهای کودکان: دانشگاه شیراز، دارای بورد تخصص کودکان
دوره فوق تخصص بیماریهای قلب و عروق کودکان: بیمارستان قلب تهران
استاد یار بیماریهای کودکان و قلب کودکان: دانشگاه حاجت تپه، شورای آموزش عالی ترکیه
از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایرانی در کانادا
از بنیانگذاران انجمن فرهنگی آزربایجان در اونتاریو
از بنیانگذاران بنیاد فرهنگی آزربایجان در کانادا
بنیانگذار جشنواره ادبی ایران و ترکیه، همسایه در را باز کن
دارای دهها نوشته علمی، اجتماعی و ادبی که در مجلات و روزنامه های کانادا و ترکیه به چاپ رسیدهاند
عضو انجمن ادبی ترکیه، عضو انجمن قلم ترکیه
فعالیتهای ادبی وی:
کتاب شعر
– زبان گرفتگیهام،
– کتاب شعر زبان گشودنهام،
– رمان مرگ را در چشمانش دیدم،
– رمان آزالیا
ترجمه ها:
ترجمهی داستانهای صمد بهرنگی به ترکی
کلیات فروغ فرخزاد: زخمهای من همه از عشق است (چاپ سوم)
گزینههایی از شعرهای احمد شاملو: با من از روشنائی سخن بگو
شعرهای رضا براهنی: خطاب به پروانهها (و نمونههایی از شعرهای پیشین وی
آنتالوژی قصه کوتاه ایران: ترجمه ۴۵ قصه از ۳۳ نویسنده
از چشمهای شما میترسم (فرخنده حاجی زاده)
دست تاریک، دست روشن (هوشنگ گلشیری)
نقش پنهان (محمد محمد علی)
سلول ۱۸(علی اکبر درویشیان)
کلیه آثار صمد بهرنگی
سنگ صبور (صادق چوبک)
بار دیگر شهری که دوست می داشتم (نادر ابراهیمی)
یک شماره ویژه ایران از مجله ادبی ادبیات و نقد (۳۵صفحه در مورد کانون نویسندگان ایران، قتلهای زنجیرهای و سفر ارمنستان)، مجله ادبی اوته کیسیز (۲۱۰صفحه ترجمهی شعر بیش از ۶۰شاعر معاصر و کلاسیک ایران، ترجمه قصه، نمایشنامه و نقد ادبی) و ترجمه دهها قصه پراکنده از نویسندههای ایران که در مجلات ادبی معتبر ترکیه به چاپ رسیدهاند
آنتالوژی شعر زن ایران (نمونه شعر ۸۰ تن از شاعران زن ایران، آماده چاپ)
سایه نویسنده، زن و هدایت (نقد بوف کور و قصههای کوتاه صادق هدایت، با مقالهای از رضا براهنی)
همچنین بسیاری از قصه های کوتاه و شعرهای فارسی و ترکی (آزربایجانی و آناطولیائی) هاشم خسروشاهی در مجلات ادبی کانادا و ترکیه به چاپ رسیدهاند.
Insert the following link:
http://zamaaneh.com/khaak/2010/12/post_160.html