آثار و کارها

898

 

گفت‌وگو با بیژن خلیلی، مدیر مسئول شرکت کتاب، در لس آنجلس، خیابان ووست وود

از زمانی که به کوشش زنده یاد غلام‌حسین ساعدی نشریه‌ی «الفبا» در پاریس منتشر شد، تا امروز ادبیات داستانی و شعر تبعیدی به زبان فارسی به زندگی خود در حاشیه ادامه داده است. در این میان ناشران کتاب فارسی در خارج از ایران دوشادوش فصل‌نامه‌ها و گاهنامه‌های ادبی در زنده نگه داشتن ادبیات تبعید و ادبیات زندان و مبارزه با سانسور و شکل بخشیدن به برخی گفتمان‌های تبعید نقش برجسته‌ای داشته‌اند.

یکی از مهم‌ترین این ناشران و کتاب‌فروشان، شرکت کتاب در لس آنجلس است که از سال‌ها پیش به مدیریت بیژن خلیلی پاره‌ای از مهم‌ترین آثار ادبیات تبعید، از جمله مجموعه آثار صادق چوبک را انتشار داده است. مریم رییس دانا از سوی رادیو زمانه با بیژن خلیلی، مدیر شرکت کتاب در لس آنجلس گفت و گو کرده است که بخش نخست آن را در دفتر خاک می‌خوانیم:

ـ لطفاً کمی درمورد شکل‌گیری شرکت کتاب توضیح دهید.

من در پایان نوامبر ۱۹۸۰ وارد لوس‌آنجلس شدم. حدود چهل روز بعد، یعنی یازدهم ژانویه ۱۹۸۱، شرکت کتاب به ‌صورت قانونی به ثبت رسید و در پنجم فوریه همان سال، اولین تلفن‌های شرکت زنگ خورد. شرکت کتاب در ان‌سی‌نو کالیفرنیا تأسیس و دفترش باز شد. همان سال برای نخستین‌بار یلوپیچ ایرانیان در خارج از کشور ( یعنی خارج از ایران ) توسط شرکت کتاب به انتشار رسید.

از آن به بعد شرکت کتاب به زندگی کاری‌اش بی‌وقفه ادامه داده است. شرکت کتاب بر دو کار بزرگ استوار شد، یکی جمع‌آوری اطلاعات جامعه ایرانی و تبدیل آن به یلوپیچ ( بعدها به شکل اینترنتی) و عرضه‌اش به مردم؛ و کار دیگر پایه‌گذاری نخستین کتاب‌فروشی ایرانی به ‌معنای اخص کلمه. شرکت کتاب بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی ایرانی خارج از کشور و جامع‌ترین کتاب‌فروشی در جهان است، به این دلیل که کتاب‌هایی که در ایران اجازه چاپ، انتشار و فروش ندارند دراین‌جا به فروش می‌رسند، که چاپ یا آمریکاست یا اروپا؛ هم‌چنین دربردارنده کتاب‌های چاپ داخل ایران است.

ـ در ایران هروقت از کتاب‌فروش‌ها پرسیده می‌شود آیا از فروش کتاب راضی هستید اغلب می‌گویند ناراضی. وضعیت شما چه‌گونه است؟ آیا راضی هستید؟

کتاب مقوله‌ای‌ست که باید در چارچوب کل جامعه به آن نگاه کرد، یعنی نمی‌شود آن را به شکل مجرد و انتزاعی دید. ممکلت ما تا زمانی‌که حق التالیف یا درحقیقت دستمزد صحیحی به دانشمندان، نویسندگان و هنرمندانش پرداخت نکند همیشه از این قافله‌ی تمدن عقب است. اجازه دهید توضیح بیش‌تری دهم. دلیل این که کشورهای اروپا و امریکا مترقی هستند و هر روز هم پیشرفت بیش‌تری می‌کنند این است که کسانی که اینتلکچوال پروپوارتی1 به‌وجود می‌آورند، یعنی چیزی را به وجود می‌آورند که کالای معنوی‌ست و به این کالای معنوی ارج گذاشته می‌شود، بنابراین بخش بزرگی از سیستم حکومتی هم خواه ناخواه از آن افراد شایسته تشکیل می‌شود.

اما در کشورهایی مانند ما، که حق کپی رایت متأسفانه در آن رعایت نمی‌شود، به‌ جای این که نویسندگان، هنرمندان و دانشمندانش مورد توجه باشند، عده‌ای قداره‌بند و چاقوکش در بخش حکومتی مملکت حضور دارند. موضوع کتاب وابستگی شدید و قطعی به این مسأله دارد و مادامی‌که ما نتوانیم حق و حقوق شایسته‌ای به این افراد، که درحقیقت پیشگامان جامعه هستند و قراراست جامعه را به پیش‌ برند، پرداخت کنیم و نتوانیم جایگاه صحیحی برای‌شان قایل باشیم، این داستان برهمین محور می‌چرخد و کتاب ارزش و قرب خود را در مملکت پیدا نمی‌کند.

ما وارث فرهنگ و تمدنی هستیم که باید گفت تقریباً در تاریخ بشر به کتاب اهمیت داده است. کتیبه‌هایی که در دل ابنیه‌های تاریخی ما قراردارند در حقیقت برای آیندگان نوشته شده‌اند. هخامنشیان و ساسانیان با آن‌چه به جا گذاشته‌اند می‌خواسته‌اند از دل تاریخ با ما حرف بزنند و بگویند به کتابت علاقه داشتند، و چه امر پراهمیتی‌ست نوشتن، که کتاب محصول دقیق آن است. ولی متأسفانه امروز که سانسور در ایران بیداد می‌کند و رسانه‌ها و مطبوعات و خود کتاب مورد سانسور قرارمی‌گیرند باعث شده مردم استقبال خود را ازدست داده و فکر کنند آن‌چه می‌خوانند مورد ممیزی قرار گرفته و آن چیز واقعی نیست که قراراست به دست‌شان برسد، بنابراین خود به خود خودشان را از کتاب دور می‌کنند.

یعنی رابطه مستقمی وجود دارد میان سانسور و فروش کتاب ؟

ـ صددرصد. یعنی اگر ناشر و کتاب‌فروش در محدودیت قراربگیرند، خودبه‌خود مردم هم عکس‌العمل‌شان فرار یا گریز از آن نوشته یا مطلبی‌ست که سانسورشده.

ـ می‌شنویم نویسندگان از دستمزدهای خود راضی نیستند، ناشران هم می‌گویند کسی کتاب نمی‌خرد. پس چرا شاهد رشد سرمایه در زندگی خصوصی ناشران و کتاب‌فروشان هستیم؟

دو موضوع وجود دارد یکی ناشران و دیگری کتابفروشان، و بعد هم مسأله‌ی داخل کشور و خارج از کشور که کاملاً از هم جدا هستند. اول به داخل کشور برسیم. من فکرنمی‌کنم ناشران داخل کشور، که من کارنامه‌ی برخی از آنان را دارم و روزی یک یا دو کتاب منتشرمی‌کنند، وضع‌شان خوب نباشد؛ البته به نظر من نسبت به هر صنعت دیگری ناشران که در حقیقت سرمایه‌های بزرگ زندگی‌شان را برای این کار می‌گذارند کم‌تر به‌دست می‌آورند.

یعنی فرض کنید اگر ناشری می‌رفت در صنعت اتومبیل‌فروشی یا در زمینه‌ی غذایی سرمایه‌گذاری می‌کرد به مراتب برایش برگشت بیش‌تری داشت، ولی در یک کار فرهنگی سرمایه‌گذاری کرده و نتیجه‌اش کم‌تر است از سرمایه‌گذاری روی موارد مشابه، ضمن این که بسیاری از محصولاتی را که به وجود می‌آورد ممکن است مجبور شود از بین ببرد یا خمیر کند یا مورد استقبال عموم قرارنگیرد. کتاب موردی‌ست که باید با استقبال مواجه شود، با تبلیغات به فروش نمی‌رود.

در خارج از کشور مسایل دیگری مطرح هستند. اولاً زبان فارسی بعد از گذشت سی سال، درمیان جوانان ایرانی اینجا مورد توجه نیست، زبان فارسی را اصلاً بلد نیستند تا ناشر بتواند به آنها خدمت کند. اگر قبول کنیم معمولاً طبقه‌ی جوان است که کتاب می‌خواند، یا طبقه‌ی میانسال به بالا دیگر شرایط خواندن کتاب را ندارد، ناشر و کتاب‌فروش در خارج از کشور بسیار بسیار مشکل دارد با جوان ایرانی‌ای که دلش می‌خواهد کتاب بخواند و مستعد است و پویاست ولی زبان فارسی نمی‌داند.

درکل ایالات‌متحده، جمعیت ایرانی به‌صورت آمار غیررسمی بین هشت‌ صد هزار تا یک میلیون نفر است، و فقط درهمین خیابان ووست وود است که کتاب‌فروشی وجود دارد و در کل ایالات‌متحده دیگر کتاب‌فروشی به‌ صورت مستقل در خیابان وجود ندارد تنها به این دلیل که سرمایه‌گذاری در این کار خطرناک است. می‌بینید در هر کوی و برزن سوپرمارکت ایرانی وجود دارد، در همه‌ی ایالات، همه‌ی شهرها، در لس‌آنجلس بزرگ که تعداد این فروشگاه‌ها به مراتب زیادتر از همه جاست، ولیکن کتابفروشی نیست، چرا؟ شرکت کتاب یک وضعیت واقعاً متفاوتی با بقیه‌ی کتابفروشی‌ها در سراسر جهان دارد.

از روز اول من فکرم این بود که از منبع مالی دیگری برای شرکت کتاب تغذیه کنیم و بعد روی کتابفروشی سرمایه‌گذاری کنیم؛ یعنی از یک کار تبلیغاتی که مورد توجه مردم بود. تبلیغات طبقه‌بندی شده‌ای که وجود خارجی نداشت شرکت کتاب را به وجود آورد و از پولی که شاید باید صرف مسایل خصوصی زندگی من می‌شد به کتاب تعلق گرفت. این کتابفروشی بزگ نتیجه همین است و نه نتیجه این که مردم کتاب خریده‌اند.

البته باید توجه داشت همین حضور شرکت کتاب باعث شده تا مردم به کتاب علاقمند شوند، یعنی حداقل بدانند چننن جایی وجود دارد حالا چه روی اینترنت چه در خیابان ووست وود. می‌آیند، مراجعه می‌کنند، و این نقطه‌ی امیدی‌ست.

ـ به این ترتیب خیابان ووست‌وود در شهر لس‌آنجلس یکی از فرهنگی‌ترین خیابان‌های ایالات متحده برای ایرانیان مقیم است. واما اصطلاح رایج لس‌آنجلسی که گویی درتقابل با معنای فرهنگ است از کجا نشأت گرفته؟ به‌خصوص وقتی صحبت درباره موسیقی‌ست.

بعد از به قدرت رسیدن جمهوری‌اسلامی، بخشی از ایرانیان به دلیل شرایط موجود از ایران خارج و در جاهای مختلف دنیا پراکنده شدند. موضوع صحبت ‌آن طبقه از سیاسیونی نیست که مثلاً به پاریس رفتند. توده‌ی مردم که به شکل متمرکز در جایی قرارگرفتند لس‌آنجلس بود، و به نظر من پشت این اصطلاح «لس‌آنجلسی» دو دلیل مشخص وجود دارد، یکی این که در لس‌آنجلس یک مجموعه‌ی رسانه‌ای به‌وجود آمد که هویت لس‌آنجلسی را ارایه می‌داد. محصولاتی که به شکل ویدیو یا شوهای تلویزیونی توسط کمپانی‌های صوتی موسیقی تولید و روانه بازار ایران می‌شد.

این نوارها و سی‌دی‌های خوانندگان ایرانی به همه جای دنیا سفر می‌کرد. تولیدکننده‌ی این نوع موسیقی بعد از انقلاب درحقیقت در لس‌آنجلس بوده و همین باعث شده تا لس‌آنجلس این طورمعرفی شود.

ازطرف دیگر وقتی از ما سؤال رسمی شود که به چه موسیقی ایرانی علاقمند هستید؟ همه می‌گوییم طرفدار موسیقی سنتی ایران هستیم، طرفدار شجریان و ناظری و قمرالملوک وزیری، تجویدی و علیزاده، ولی مردم به وقت جشن و شادمانی با آهنگ‌های پاپ به پایکوبی و رقص می‌پردازند و فکر نمی‌کنم این موضوع مخصوص لس‌آنجلسی‌ها باشد. یک نمونه‌ی خوب به‌یاد می‌آورم:

سال ۱۹۶۹، من دانشجوی سال اول دانشگاه پهلوی بودم، نجف دریابندری درمقاله‌ای درمجله‌ی «نگین» نوشته بود، اگر از مردم سؤال کنید چه مجله‌ای می‌خوانید همه می‌گویند «نگین»، ولی عملاً «زن روز» ۶۵هزار تا تیراژ دارد و «نگین» هزار تا تیراژ ندارد. ما به چیز دیگری عقیده داریم اما درحقیقت به کار دیگری دست می‌زنیم.

موضوع دیگری هم وجود دارد، به عقیده‌ی من، جمهوری‌اسلامی با توجه این‌که می‌دید لس‌آنجلس شده است بزرگ‌ترین پایگاه توده مردم مخالف جمهوری اسلامی، یعنی جایی که مردم می‌توانند جمع شوند و علیه آنها شعار دهند، پس لس‌آنجلس را هدف تحقیر قرار دادند. درحالی‌که بیش‌ترین کارهای فرهنگی از قبیل انتشار کتاب، انتشار روزنامه و برگزاری سخنرانی در این شهر انجام شده و بخش فرهنگی اینجا با فاصله‌ی زیادی نسبت به شهرها و کشورهای دیگر جلو است.

البته یکی از دلایلش این هم هست: جمعیت بیشتری که نسبت به هر جای دیگر دارد. در این جمع سی ساله چه قدر کتاب، روزنامه، مطالب فرهنگی در لس‌آنجلس چاپ شده، چه قدر کار نوروزی شده و بعد مقایسه کنید با مشابه خود در شهرها و کشورهای دیگر. نه این‌که شهرهای دیگر کم‌کاری کردند، موقعیتش را نداشتند چون جمعیت کم‌تری داشتند.

ـ چند درصد کتاب‌ها واردات ایران هستند و چند درصد چاپ خارج از ایران، یعنی آمریکا، فرانسه، آلمان، سوئد و …؟ یعنی ناشران ایرانی فعال خارج از کشور.

ـ فاصله‌ی قدرتی که در داخل ایران برای نشر وجود دارد با خارج از کشور اصلن قابل مقایسه نیست. دلیلش هم این است که ما درمورد یک جمعیت ۷۰میلیونی زبان فارسی موجود در ایران صحبت می‌کنیم دربرابر یک جمعیت سه چهارمیلیونی پراکنده در خارج از کشور که جوان‌هایش زبان فارسی نمی‌دانند، اگر هم بدانند خواندن ونوشتن بلد نیستند، اگرهم بلد باشند درحد کلاس اول و دوم ابتدایی‌ست، و از کتاب‌های تکست و مرجع به فارسی به هیچ‌وجه نمی‌توانند استفاده کنند مگر این‌که به کتاب‌های انگلیسی در رابطه با زبان و ادبیات فارسی علاقمند شوند.

به عنوان مثال وقتی ست که یک جوان ایرانی بخواهد درمورد عطار به زبان انگلیسی کتاب بخواند و بیاید و به کتابفروشی ما سر بزند که خوش بختانه چنین چیزی وجود دارد. درحال حاضر ده تا پانزده درصد کتاب‌های شرکت کتاب تخصیص پیدا کرده به زبان انگلیسی درمورد ایران. کتاب‌هایی در حوزه سیاسی، فرهنگی و … به این بخش جوانان ایرانی اهمیت می‌دهند.

توجه داشته باشید که این کتاب‌ها را می‌توانند در آمازون ( منظورم اینترنت است ) یا در کتابفروشی‌های بزرگ آمریکایی مثل بانز ان ناول2 یا بوردرز3 پیدا کنند ولی مشکل این کتابفروشی‌ها معمولن این است که بعد از مدتی پس از چاپ کتاب، دیگر آن کتاب‌ها را ندارند درحالی‌که همیشه می‌توان در کتابفروشی شرکت کتاب این کتاب‌ها را تهیه کرد. بخش انگلیسی ما به خاطر خواست بیش‌تری که جامعه جوان ما دارد بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و تا جایی که من می‌دانم در کتابفروشی‌های سوئد و آلمان هم وضع به همین ترتیب است.

بیش‌تر کتاب‌های ما از کشور مادر تغذیه می‌شوند چون فاصله بسیار زیادی وجود دارد بین آن چه در ایران منتشر می‌شود تا خارج از کشور. بعضی از کتاب‌ها که اصولن اجازه انتشار پیدا نمی‌کنند و یا در حوزه ترجمه منتشر و به دلیلی سانسور می شوند، ما به عنوان شرکت کتاب سعی می‌کنیم آن بخش‌های سانسورشده را اضافه کنیم و اینجا در دسترس مردم قرار دهیم.

نمونه خوب این کار، کتاب « همه مردان شاه4» از کینزر5 است که در ایران ترجمه و منتشر شد. بخش‌های بسیار کوچک این کتاب علیه آخوندهاست، مثلاً علیه آیت الله کاشانی، این بخش سانسور شده است. این بخش را خودم ترجمه کردم و به صورت کاغذ لای کتاب گذاشتم و به مردم دادم.

اگر متوجه چنین اتفاقاتی شویم، و درحد استطاعت مالی و قدرتی‌مان باشد این کار را انجام می‌دهیم، چون کتابی درحد سیصد صفحه با بخش‌هایی که سانسور شده، شما نمی‌دانید کجاها سانسور شده، پس به دلیلی باید متوجه شوید یا ازطریق مترجمش یا نویسنده‌اش وگرنه باید تمام کتاب را مقایسه کرد؛ و اگر قرار است چنین مقایسه‌ای انجام شود بهتراست آن را ترجمه و چاپ کرد.

ادامه دارد…

 

 

 

 

۱. Intellectual Property

۲. BARNES AND NOBELS

۳. Borders

۴. All the Shah’s Men

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

fa_IRفارسی